در میان این منو تو،اتصالیست در خیالم
چو رسم به روز موعود،آنچنان خراب حالم
می شود عشق تو آغاز،مثل چمنِ گره خورده
تو شدی تمام افکار،این دل بنام تو خورده
این منم خدای حسرت،بهر دیدن یار دوباره
این و آن چه دانند،دیدن یار چه حسی داره
بخشکید ریشه از جان،من و این روز پراز درد
بدانید که خاطراتش ، با من و این دل چه ها کرد
چون دست آدمی کوتاه ، در راه نتظار باید رفت
باید که در میان ما ، این حجاب کنار باید رفت
هر شب قلم بر دست،می نویسم بدون هیچ آدرس
شاید بدو رسد این شعر،زین شاعر بینام و نارس
میدانی که این شعرم ، گله از بحث انتظارش نیست؟
ترسم تهی شوم از عقل،دیوانه را دیگرچه انتظاریست؟
این شب های تار دشت ، نیاز به نور چهره تو دارد
اما چه کنم این دل ، لیاقت ماه ی چون تو را دارد؟
هر لحظه از خدا خواهش ، یار شدنِ ما شود روزی
در این روز های سخت شاید،عاشق ما بشوی روزی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 28 خرداد 1402 10:11
سلام ودرود