تفکر های بد را یک جهانی رنج دیده
که رؤیاهای شومُ درهمی را خواب دیده
بفهمیدند و آلوده بکردند کودکیمان
که هر روز گیر دردیم،گیر آن تصویر دیده
که آن چشمان معصوم این نفهمید
ولیکن عقل بشد کامل درون طفل بچه
چه ذهن ها ناخودآگاه درک آن شد
مریضی را جوانان دام ندیده
بدان ترتیب که نسلی پر ز شهوت
بلوغی زودرس و چشمی که دیده
چنان مستی به بار آورده پستی
که این دنیا به تا هیچ کس ندیده
زمان را گفت که مرهم هرچه درد است
ولیکن این زمان را خیر ندیده
چه سختی ها پس از درک حقایق
سرازیر بر دلم ، جانم بریده
معماها در این دنیا به کار هستند و بازی
که آن را رمز گشادیم قفل گشوده
که هر کس هم مسیرم در به راه است
زبانش بند کشید و چشم گشوده
در این دنیا ز هر رنجی که دیدیم
که پاییز را وجود پا پس کشیده
من آن آواره تنها که دل اسرار پنهان
ولیکن هرچه گشتم محرمی اینجا نبوده
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 8
امیر عاجلو 19 مهر 1402 07:44
.مانا باشید و شاعر
سروش اسکندری 19 مهر 1402 07:50
درود بر شما ... جناب نظری عزیز
غزلی دل نشین از شما خواندم
شاعر بمانید
حفیظ (بستا) پور حفیظ 19 مهر 1402 18:20
درودها جناب آقای نظری
بسیار زیبا مخاطب پسند سرودهاید لذت بردم از این همه شاعرانگی
هماره نویسامانید و سبز
سامان نظری 19 مهر 1402 18:46
استاد سلام و عرض ادب مچکرم
یاسر رشیدپور 20 مهر 1402 03:17
عالی بود
درودتان باد
سامان نظری 21 مهر 1402 20:13
سلام سپاسگذارم
فاطمه شایگان 22 مهر 1402 13:55
درود زیبا بود و خواندنی
سامان نظری 22 مهر 1402 21:39
سلام سپاسگذارم درود