اجـل ازباغ دل گل چیدو می برد
فغـانهای مـرا مـی دیــدو می بــرد
خـودم دیـدم کـه بـرجـسم بـــرادر
بمـیرم مـن کفـن پیچـیدومی برد
تـو کـه رفـتی بــرادر سوی افلاک
ز داغ تـو گـریبان مـی زدم چاک
بمــیرم ای بـــرادرجــان که دیگـر
مکـان و منـزلت گـردیده درخاک
بــرادر جـان بسـان رود رفـتی
بسوی خـانه ی مقصود رفتی
چـه سـازم بـا فراقت ای برادر
دلم سوزد که خیلی زود رفتی
...
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 24 تیر 1402 12:29
لطیف و دلنشین
بهرام داودپور 28 تیر 1402 21:38
سپاس از شما استاد
بهاالدین داودپور 24 تیر 1402 19:48
درودشاعرگرامی پاینده وپایدارباشی روح برادرشادویادش گرامی
بهرام داودپور 28 تیر 1402 21:39
درود بر استاد بامداد پاینده باشی
قاسم لبیکی 27 تیر 1402 00:23
درود فراوان شاعر گرامی
بسیار عالی
خدایش بیامرزد
بهرام داودپور 28 تیر 1402 21:39
سپاسگزارم.زنده و پایدار باشید شاعر گرامی