جهان فروشی
بیایید ای عزیزان مست گردیم
سر و جان فدای هست گردیم
که دنیا آنقدر زیبا دمی نیست
حدیث گفتن دیبا و دی نیست
چو فصل نو رسید کهنه گردد
سرانجامی که باید شد بگردد
دل ما را حدیث غم نهادند
سحر با دل هزار ماتم بدادند
حدیث ما سخن از یاوری شد
سخن از گفتن هر اختری شد
هر آنکس خواست باید بیاید
در آنجا گمگشتهاش پیدا نماید
ولیکن رهنما راهی نشان داد
به طفلان منزل و ماوا توان داد
خموش دریا خموش دریا خموشی
از ین بیشتر جهانی را فروشی
سیاوش دریابار بیست اسفند چهارصد و دو
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 21 اسفند 1402 13:04
لطیف و دلنشین