گویند که چرا سردی
گویم که دلم سَردْ است
گویند که مَگو غافل
دلسردیت از دردْ است
گویم که چه باید کرد
گر رنگِرُخَم زرد است
گویند که خدایی هست
مردانه تر از مردْ است
درد دلت آنجا کن
گرمایِ دلِ بَردْ است
گویم که خودش داند
این بنده چِها کَردْ است
شرمنده ام از رویش
این نامه پُر از گَردْ است
گویند که بیا برگرد
او مَرهَمِ هر دردْ است
غافل نشوی از او
خود امر بِدینْ کردْ است
خدایا ما را آنی و کمتر از آنی به خود واگذار مکن
#جواد_قنبریان
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 7
امیر عاجلو 26 مهر 1402 10:55
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
سروش اسکندری 26 مهر 1402 14:28
درود بر شما ... جناب قنبریان ادیب
شعری زیبا از شما خواندم
پاینده باشید و جاوید
جواد قنبریان 26 مهر 1402 17:15
درود و سپاس
سیاوش دریابار 27 مهر 1402 07:34
شنیدم
بعد من تنها نبودی
شنیدم
بعد من می می سرودی
سلام
شعرتان بسی زیباست
برای قلم سبزتان آرزوی مانای دارم
فکر گران سنگتان جاودان
موفق باشید
جواد قنبریان 27 مهر 1402 17:41
سپاسگزارم از ابراز لطف و محبتتان
حفیظ (بستا) پور حفیظ 27 مهر 1402 21:45
درودها جناب آقای قنبریان بسیار زیبا دلنشین و مخاطب پسند سرودید
سبز باشید و شاعر
جواد قنبریان 28 مهر 1402 08:05
درود بیکران
سپاسگزارم