سبزه بر سبزه و گل بر رخ و دامن به چمن
وَه چه زیباست وصالِ نمِ باران به دَمَن
رویْ در رویِ مَهِ چهره یِ زیبای نگار
پر کشیدن به هوای گلِ سرمستِ بهار
بلبل و باغ گل و سینه پر از نغمه ی ناب
جوی بر جوی دهد دست و شود رودِ پر آب
در چنین وصفِ وصالی که تواند خفتن
یا که تفسیر از این به که تواند گفتن
دست در دست عزیز ؛؛ چشم بر موی سیاه
آنچه بینی همه حُسن و همه آئینهِ ی ماه
یارِ غمّاز چه خوش غَمزه هویدا میکرد
سَرِ پُر شورِ مرا واله و شیدا میکرد
ناگهان رعد زد و شاخه ز ِجایش افتاد
شعله بر جان دَمَن زد ؛همه اش داد بباد
آنچنان مستی و مدهوشی و آن حالت ناب
ز میان رفت ؛ توگویی همه اش بوده سراب
دست بر دست عزیز و دگرم یار نبود
بلبلم سوخته پر ؛ سینه ی او بود کبود
تا که رویم به قفا کرده و برگشتم باز
گویی هرگز که نبوده به برم دلبر ناز
چشم بر هم زدم و هیچ شد آن هستی من
با یکی رعد همه هوش شد ان مستی من
تا که بنیاد جهان پایه بر این فصلُ وصال
چاره جز لمس نباشد تن یارم به غِسال
#جواد_قنبریان
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 18 بهمن 1402 10:46
درود بر شما
جواد قنبریان 19 بهمن 1402 05:32
سپاسگزارم از ابرار لطف شما
محمود فتحی 19 بهمن 1402 05:06
سلام درود وقت زیبای شما بخیر شادکامی
جواد قنبریان 19 بهمن 1402 05:33
درود
روز و روزگار بر شما خوش