در مرزِ باران و غزل آنجا که مرگ واژه هاست
دریای هستی چون حریر بر موی موّاجت نشست
یک جلوه از چشمان تو عشقی که در حیرت شکست
موی پر افشانت خیال بر حسرتِ بوسه نشست
محو توام ،از من مپرس ، نامی که از یاد برده ام
هر چه میبینم تویی ، رازی که بر دل خوانده ام
ای اشتیاق جاودان ، دلدارِ احساس و هوس
در هرم مینای تنت ، دلداده بیدل مانده ام
زیبایِ پنهان در پسِ احساس و واژه ، روح شعر
بانویِ وهم ، ذکر لبِ دخترکِ مغرور شعر
در انتهای بیکران ستاره چین شب شدم
ستاره باران شد لبت بر دامنِ زیبای شعر
بر دارِ موهای تو بافت باران به واژه صد غزل
پاییز رنگارنگ،غزل ریزان، سکوت واژه ها
برفی ترین یلدا، عدم ، ای شعله رقصان من
در تو حقیقت گم شده ماهورِ شهر واژه ها
شاید حقیقت یک سراب از لمس آغوشی که نیست
شاید جهان بی من فقط اِنگاره ی پوچی که نیست
شاید تو ای تکرارِ من بر پیکر هیچِ عدم
با من یکی هستی ،ببین ،مرزی میان ما که نیست
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 18 آبان 1402 13:41
درود بر شما
نیما ولی زاده 23 آبان 1402 13:26
ممنون از شما
سروش اسکندری 18 آبان 1402 20:58
درود بر شما جناب ولی زاده بسیار زیبا سرودید
نیما ولی زاده 23 آبان 1402 13:27
ممنون از شما
سیاوش دریابار 20 آبان 1402 11:39
????????????????????.
..سودای عشق....
سرم سودای عشق ناب دارد
دو چشمش سجده در محراب دارد
نهنگ عاشقی در صید صیاد
توگوی ساحلش مرداب دارد
بزرگواری می گفت :
یک شخصِ خوب ، خاطره اش همیشه در ذهنِ ما میماند .
یک شخصِ بهتر ، یادش همیشه در رؤیایت میماند .
ولی یک شخصِ صادق ، همیشه در قلب تو می ماند
سلام
صبح اولین روز هفته شما بخیر و سلامتی
هفته ای سرشار از مِهر ، شادی ، خوشبختی و تندرستی داشته باشید الهی آمین یا رب العالمین التماس دعا
همواره بیادتان هستم و دعا گو
????????????????????????
????
نیما ولی زاده 23 آبان 1402 13:27
ممنون از شما