محکوم کرد چشمان تو مرا به تنهایی و رفت
بعد تو پرسه و سکوت ، ویرانه ی قلب شعله ور
از واژه ها ساختم تنت ،همبستر سایه شدم
خاکسترِ عشقم هنوز از یادِ نامت شعله ور
بین من و تو شد خدا ،هجران ،جهانی فاصله
من کفر گفتم تا تو را در قلبِ خود پنهان کنم
بر شانه هایت شد پریش ، گیسو و جانم را گرفت
لیلای عاشق کش ببین مجنون لبهایت شدم
بانوی فروردین و تاک ،تن سبزِ خردادِ توام
از هرم مرداد لبت ، من مهرِ برگ ریزان ، رها
آذر نگاهِ جاودان از بهمنِ هجرت شکست
قلبی که رویایش شده اردیبهشت مویت ،رها
پژواک نسل آریا ، رخسارِ شهر خون و جنون
بر بعثت شعله برقص زیبا آناهیتای من
اغواگر نقش و نگار ، رودِ خروشان ، لب بهار
طغیان مواجِ غزل ، معشوقه یِ ایران من
من در پاسارگادِ تنت ، سجده به ایمانت زدم
ای شعله یِ رقصان ، تو را ، در جلوه ها گم کرده ام
در من قدم میزد خیال ، دخترکی مغرور و خواند
نامی که آن را تا ابد در واژه ها گم کرده ام
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 08 بهمن 1402 09:59
درود بر شما
نیما ولی زاده 11 بهمن 1402 15:14
ممنون از لطفتون
محمود فتحی 11 بهمن 1402 12:40
درودها شاعر گرامی
نیما ولی زاده 11 بهمن 1402 15:14
ممنون از لطفتون