گفتی بنویس... از غم دوری چه نویسم؟
با مهر دهان... از دل شیدا چه نویسم؟
صد باره نوشتم ز برای تو ولیکن
باری تو بگو با دل ویران چه نویسم؟
چون طرّه ی گیسوی تو شد روز وصالم
آنگاه که رفتی و نگفتی چه نویسم
یک عمر دویدم که رسم بر سر کویت
اما تو نبودی،من ز غربت چه نویسم
از لغت عشق و صنم و فرغت یارم
هان ای تو دل خسته بگو من چه نویسم؟
از مرغ اسیر ، در این بند جدایی
از یاد ز یاد رفته آیا چه نویسم؟
چندیست که دل در پی ان یار فراریست
با سوز دل و چشم تر و دیده گریان چه نویسم؟
گفتی که برو، یاد مکن از من معشوق
ای شاه دل شکسته حالا چه نویسم؟
معشوق تویی،عاشق و مجنون منم من
ای جان به فدایت ز نبودن چه نویسم؟
عارفه رحیمی ۱۴۰۲/۹/۲۶
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 26 آذر 1402 11:11
درود بزرگوار ا
محمد مولوی 28 آذر 1402 01:00
abolfazl zaarei 04 دی 1402 20:48
زیبا نقش زدید درود فراوان