3 Stars

افسوس

ارسال شده در تاریخ : 01 اردیبهشت 1403 | شماره ثبت : H9429038

_تو رفته ای...
_شهر
دارد از درد
به خود می پیچد!
_نئشگی می کُشد آخر
رگ های خاطره را
در تن ِ مسموم خیال...
_باران ببارد و شهر
مرا
بی تو
دیدار کند؟!
_نه!تاب نخواهد آورد
آسمان
نگه نخواهد داشت بغضش را
در پس چهره ی اَبر مغموم...
_شهر
با من و تو
شوق ِ زیبا شدن داشت؛
ولی
افسوس!

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 29 نفر 79 بار خواندند
امیر عاجلو (01 /02/ 1403)   | امین غلامی (01 /02/ 1403)   | افسانه نجفی (01 /02/ 1403)   | محمود فتحی (02 /02/ 1403)   | کامیل قهرمان‌اوغلو (03 /02/ 1403)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (01 /02/ 1403)  افسانه نجفی (05 /02/ 1403)  
تعداد آرا :2


نظر 6

  • امیر عاجلو   01 اردیبهشت 1403 17:59

    !درود

  • امین غلامی   01 اردیبهشت 1403 22:29

    تکه نانی به دستش دادم.
    چقدر خوشحال شد...
    به گمانش که دنیا، به دستش دادم.
    قیمت نان همی، درهمی بیش نبود.
    به گمانش که همه دارو ندارم، به دستش دادم.
    زیر لب زمزمه میکرد، خدایا شکرت.
    به گمانش که خدا را، به دستش دادم.

    اسممو تو گوگل سرچ کنید
    امین غلامی (شاعر کوچک)
    و از شعرهام در سایت های مختلف دیدن کنید. با سپاس....

  • محمود فتحی   02 اردیبهشت 1403 16:59

    درود برشما بانو

  • کامیل قهرمان‌اوغلو   03 اردیبهشت 1403 16:30

    درود شاعر بسیار عزیز ، شعرتان واقعاً زیباست .
    و خواستم به زبان ترکی آذربایجانی ترجمه کنم اما اول باید اجازه بگیرم از جناب عالی.
    قربانت ، عزیزمی

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا