با خیالت، بی خیالم،در خیالم، خوش خالیست،
خوش خیالی، میکنم
با خیالم، در خیال تو منم!
در خیالم، بی خیالی، همچو من در خیال تو باشم خوش خیالی،میکنی!
در خیالم، ،خود بدیدم چون گدایی ،از خیالت، بهر خوش خیالی، این رویایی خیالی
ارزو،و خیال ناگهانی، را بیخیال، خیالات ، خیالی،
همچون من داری توهم این خیال درسرت
نیز این خیال را همانگونه که در تصورات، خوش،
، خیالی، که درخیالمان بود
با کمالیابی نه تخیلات، خیالی،
، به تحقق حقیقی، ودقیقی بی تعلل، برسانیم.
یعقوب پایمرد
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 21 اسفند 1402 13:05
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
یعقوب پایمرد 21 اسفند 1402 16:07
درود سلام سپاس از نگاه پرمهر شما مانا باشد
محمود فتحی 23 اسفند 1402 07:08
درود جناب پایمرد گرامی
ماخیال داشتیم که به سرحد حقیقت برسیم آه به این خواب خیال
باطل که سرابی بیش نبود
یعقوب پایمرد 24 اسفند 1402 06:27
درود سلام جناب فتحی البته به نظر حقیر شاید یه وقت بیاد حتی خیال م رویا پردازی دیگه نتونیم داشته باشیم