شبیه دختری که از دست حملات وحشیانه ی داعش فرارکرده به کلمات پناه آورده ام ...
چه کسی می تواند اینهمه احساس دخترانگی را درمن بکشد ؟
عروسکم را بیاورید ...
می خواهم برایش لالایی کودکانه بخوانم ...
به چشمهایم کمی اجازه ی نگاه کردن بدهید وبه لبهایم اجازه ی نفس کشیدن ...
روبراه می شوم ...
روزبه روز بهتر می شوم ...
به مادرم قول داده ام که به زودی لبخندم را قاب بگیرم
وبرایش ارسال کنم به شهرمهربان آغوشش
مادرم منتظراست ...
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
محمد جوکار 01 امرداد 1396 23:42
درودها مهربانو دهقان عزیز
دلتنگ اشعار زیبایتان بودم
رقص قلمتان پایدار و مهرتان ماندگار