3 Stars

کودکان هم آشیان..

ارسال شده در تاریخ : 16 مهر 1395 | شماره ثبت : H944081

آه که کودکانه غصه میخورم
به یاد چشم مادرم.،
به اشک خسته ی خودم...
به طعنه ی نبودن پدر،
خودم...حواله میکنم به غم،
به خنده های بی کسی...
من به ادراک کسی رخنه که نه!
شاید بشود سر بکشم...
چه کسی می داند به منِ بی سر،
چه گذشت؟؟
تو ولی خدا پرست جان ببین...
منِ بی سر به پَرَستش نرسید
شده یک بار به اندیشه من غلتان شی؟
که چه دارم و چه ها از کف من هست تهی!
وقت بافیدن گیسوان دخترت...
یا به هنگام تیله بازی با پسرت...
شده یادِ یادگاران رفته ی من بکنی؟
شده آن دست دلت یاری ز قلبم باشد؟
کاش میشد مادرم هق هق زنان حقم شود
میشد کاشکی قهرمانم آن پدر با من بُوَد...

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 193 نفر 282 بار خواندند
سمانه حاتمی (18 /07/ 1395)   | محمد جوکار (19 /07/ 1395)   | عظیم صوفی (26 /07/ 1395)   |

رای برای این شعر
اولین نفری باشید که به این مطلب رای می دهید
تعداد آرا :0


نظر 2

  • محمد جوکار   19 مهر 1395 15:29

    درود و آفرین بر احساس سرشارت مهربانو حاتمی عزیز
    rose rose rose rose

    • سمانه حاتمی   20 مهر 1395 01:18

      سلام و عرض ادب جناب جوکار عزیز، سپاسگزار اینهمه لطف و مهر شما هستم...
      لطف عالی مستدام rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا