شبی که ولوله در قلب نهر علقمه بود
میان تشنه لبان تا سحر چه ولوله بود
کویر زمزمه تلخ ظهر فردا داشت
شکار تازی باطل ؛ غزال قافله بود
سپیده حامل شرم است در وظایف خود
و در کشاش لحظه هزار مسئله بود
سکوت معنی محراب ؛ بغض حاوی اشک
میان آن دو ؛ حلاوت دعای نافله بود
نگاه دختر دلبند حجت العلام (ع)
نزار ؛ خیره به دامان شمع حامله بود
به سرو قامت سقای تشنه لب سوگند
که مشک را فقط آن شب هوار ؛ مشغله بود...؟
پیرنظر (سلیم)
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 11 شهریور 1399 19:01
.مانا باشید و شاعر
کرم عرب عامری 12 شهریور 1399 01:06
ولی اله بایبوردی 12 شهریور 1399 10:49
سلام و درود
اجرتان با ولایت
محمد عالمی 12 شهریور 1399 11:31
سلام بر استاد گرامی جناب پیر نظر بسیار دلنشین وبا احساس سرودید با آرزوی سلامتی برای شما
محمد عالمی 12 شهریور 1399 11:32
سلام بر استاد گرامی جناب پیر نظر بسیار دلنشین وبا احساس سرودید با آرزوی سلامتی برای شما
علی معصومی 12 شهریور 1399 16:32
درود ها بر شما
ارجمند