و که مردودی
همیشه صورت ماهت به مهر می خندید
شبیه بغض نگاهت ؟ مگر غم اندودی
شکایت از که بنا کرده چشم آهویت
تو که همیشه چو بلبل گل آشیان بودی
من از قساوت دوران دل آتشین بودم
تو با نگاه غمینت به دردم افزودی
ندیدی ام ؟ بسی او را بهانه می کردی
دریچه دل خود با نگاه بگشودی
من از تو زنده و تو با تمام بی میلی
اشاره کردی و گفتی ، برو که مردودی
گذشتم از خودم آری ؛ شکسته دل رفتم
شنیده ام که تو هم بی من ات نیاسودی
خبر رسیده که در منجلاب افسوسی .؟
غریق آهی و در شور زار ؛ فرسودی
تو در.خیال رقیبان هنوز می رقصی
فقط برای " سلیم " از تبار نمرودی
پیرنظر "سلیم"
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 1
حسن کریمی 25 فروردین 1395 21:55
سلام وعرض ادب جناب پیر نظر سروده ای بس زیباست درود بر شما