صبح جمعه
صبُح جمعه است دل ازتو عشق بی تاب شده است
محو دیوار و تصویر تو در قاب شده است
لاله گون می شکُفد عشق ز گلدان دلم
گوئی از چشمه انفاق تو سیراب شده است
با رَدای توو مُهر تو و سجّاده تو
در حصار سینه ام راهی محراب شده است
او که پژمُرده بود عُمری خبر از نور نداشت
باتب عشق تو آئینه ی مهتاب شده است
صبح هر جمعه ز ایّام ترا می طلبد
مُژده از آمدنت دِه که دلم آب شده است
ذکر نامت بمن آموخت کا عاشق بشوم
از گل روی تو گلهای جهان ناب شده است
آسمانها و زمین نقش گر نقش توأند
هُرم عشق است که تصویرتو نساب شده است
هر زبانی که ترا زمزمه دارد شب وروز
سوی معبود گرانمهر تو پرتاب شده است
**
پیرنظر "سلیم "
7/6/93 صبح جمعه در مسیر جمکران سروده شد
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 2
علیرضا خسروی 04 خرداد 1395 00:29
علی روح افزا 07 خرداد 1395 09:23
درود بر شما جناب پیرنظر .
پاینده مانید .
در پناه حق .............