بسمه اللطیف
خاطره شبانه
یاد باد آن شب خوبی که لبت خندان بود
روی چون ماه تو بر چهره من تابان بود
دل من پر ز تمنای تو بود و دل تو
مهربان بود و تمنای مرا خواهان بود
جان بی تاب من از فکر گریزان بود و
باز آغوش تو مصداق پناه جان بود
چشم های من و تو نیز در آن بزم نگاه
مات و مجذوب و شگفتی زده و حیران بود
گر چه پر بود دل از غصه ایام ولی
شهد لب های تو بر درد دلم درمان بود
جوهر بوسه چنان بود لطیف آن دم که
جان سپردن به لب سرخ تو بس آسان بود
بوسه هایم به گل سرخ لب شیرینت
نرم و پرشور چنان معجزه باران بود
دل شوریده من در تپش سینه تو
بره ای بود در آن دشت که سرگردان بود
در دل شب در و دیوار گواهی می داد
به همان گفته که زیر لبمان پنهان بود
دستهایم به نوازشگری موی میان
به کمرگاه تو تا صبحدمان مهمان بود
دلنشین بود تمام لحظات آن شب
که وجودت به نظر جلوه گه جانان بود
مهدی از خوبی این خاطره می گفت ای کاش
آن شب خوب به آغوش تو بی پایان بود
#مهدی_رستگاری
بیست و سوم خرداد ماه سال یکهزار و چهارصد و یک خورشیدی
سیزدهم ژوئن سال ۲۰۲۲ میلادی
دفتر شعر روزگاران
۷۵۳
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 01 تیر 1401 10:51
سلام ودرود
مهدی رستگاری 03 تیر 1401 23:05
سلام ودرود و سپاس