بسمه اللطیف
غزل صبحگاهی
شده یکبار دیگر صبح و من از شوق سرشارم
به ذکر نام تو در ذهن بذر عشق می کارم
تو در آغوش من خوابی و من غرق تماشایت
نمی خواهم که حتی یک دم از تو چشم بردارم
نفس های تو را می بویم و سرمست از آنها
به عشقت قطرهء اشکی به دور چشم می آرم
به لمس دستهایت تا ابد می خواهم این گونه
دو دستت را درون دستهای خود نگه دارم
تو را زیبای خفته در سحرگاهان به یک بوسه
فرا می خوانم اینک با کرامات پدیدارم
لبانت دُرج عشق است و در این داد و ستد اینجا
به وجه نقد من باید بر آنها بوسه بسپارم
به ناز و خنده رویت را به سمت صورت مهدی
تو گرداندی و در اثنای این فرخنده دیدارم
تو چشمی می گشایی و نگاهم می کنی و من
به تو آهسته می گویم عزیزم دوستت دارم
#مهدی_رستگاری
بیست و سوم خرداد سال یکهزار و چهارصد و دو خورشیدی
سیزدهم ازدهم ژوئن سال ۲۰۲۳ میلادی
غزل سرایی گروه ادبی《گلشن شعرا》
دفتر شعر روزگاران
۸۸۰
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 25 خرداد 1402 22:22
درود بزرگوار ا
مهدی رستگاری 26 خرداد 1402 00:20
درود و سپاس