عشق را چگونه وصف کنم ؟
به چه شکلی به تو نشان بدهم ؟
در گوشم بگو برای خودم
به تو تا کی زمان بدهم ؟
به خودم بگو چه کنم ؟
تب کنم ؟ یا که جان بدهم ؟
یا که بی تفاوت و سرد
به غم سینه ام امان بدهم ؟
من غمم کهنه و ازلی ست
سرنوشتم شکسته دلی ست
من بمم زیر چکمه های غمت
ارگ من بی پناه و گلی ست
تو آیا حاضری برنجانی ؟؟
آه ، پاسخت همیشه بلی ست
تف به روزگار و آدمهاش
که جنس ، بنجل و بدلی ست
خسته ام از تمام آدم ها
خسته ام از سلام آدم ها
حرف مفت نرخ دیگری دارد
خسته ام از کلام آدم ها
بعد مرگ حیا و حرمت دل
دلخوشی شد حرام آدم ها
دیده ام به چشم خود شیطان
خم شده به احترام آدم ها
حرف از عاشقی که آسان است
ادعای عاشقی فراوان است
من دلم کاروانسرا که نیست
من دلم زخمی زمستان است
میشناسد مرا غمت جانم
عاشقی به قیمت جان است
هر امیری ، کبیر ، نشاید شد
کل دنیا اگرچه کاشان است
#سجاد_صادقی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 17 شهریور 1399 09:18
.مانا باشید و شاعر
ولی اله بایبوردی 17 شهریور 1399 09:59
هر امیری ، کبیر ، نشاید شد
یادی از امیرکبیر
یاد آور :
هر گردی گردو نیست...
سلام و درودها
با مفهوم ...
خود کرده را تدبیر چیست ؟!
دستمریزاد
منصور آفرید 17 شهریور 1399 10:24
درود بر شما بسیار زیبا
محمد رضا درویش زاده 17 شهریور 1399 12:14
بسیار زیبا درودتان
کرم عرب عامری 19 شهریور 1399 23:11
درودها گرامی