( پرواز ازویرانه )
به خرابه خفته خسته ، ماهِ پاره ام رقیه
زِ چه رو خموش گشته ، تک ستاره ام رقیه
پرواز کردی امشب ، مثال یک پرنده
فدای اون نگاهت ، زینب ازتو دل نکنده
گشتی جدا زِ عمه ، بابا شده بهانــه
شدی فدای عشقت ، به ضرب تازیانـه
چه شنیده ای زِ بابا ، گشته دلت هوایی
مرو شبیه مادر ، امان از این جدایـــی
همرهِ من تو بودی ، نازِدانـهٔ حسیـنی
ای نشانهٔ برادر ، که مرا تو نورِ عینـی
شاید که در خرابه ، آمده خوابت اکبـر
یا که عمو رسانده ، آبی برای اصغـــر
دل از همه بریدی ، ماندی به این ویرانـه
امّا بدان که عمه ، می آید این کاشانــه
به بابای شهیدت ، قولی بداده ام مـن
کنارت آیم اینجا ، گوهر نهاده ام مـن
با رفتن تو عمه ، شد از حسین شرمنـده
سوزد زهجران تو ، دل از غمت آکنـده
سه ساله حسینم ، که ابروهات کمانه
بخواب در خواب ناز، کنم موهاتو شانه
ازسه بهار عمرت ، نبرده ای به جز رنج
همیشه در خرابه ، نهاده میشود گـــنج
پیچیده با دست تو ، طومارِ کاخِ یـزید
گریه های شبانه ، بساط ظلم و برچید
کرمی نما (حبیبت )، خریده گوشــواره
باسر دویدن از او ، از تو به یــک اشاره
........... حبیب رضائی رازلیقی
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5