یک گوشه از چشمت برای بودنم کافیست
دنیای بی تو ، در سراشیبی ِپایان است
در مغز من انگارجغدی شوم می خواند
از بسکه افکارم خراب و سست و ویران است
می خواهمت ، می خواهی ام یعنی پریشانی
این دلرباییها برای ما خطر دارد
یعنی دو قطب غیر همنام و کنار هم
میدان جذب ما عزیزم دردسر دارد
رفتم که از سمت مدارت دورتر باشم
با اینکه بی فاز نگاهت سخت خاموشم
من با زمستان الفتی دیرینه تر دارم
جای تو هرشب با تن سرما همآغوشم
هی نخ به نخ سیگارو فنجان پشت فنجان چای
این لعنتی ها ارثیه های من از درداست
دارد عذابم می دهد شهر غریبی که
حال وهوای کوچه هایش سردو نامرداست
گفتی بمان اما تو جای من نبودی که
با فکر کابوس جدایی جان به لب باشی
هرچند سهمت بودم اما می روم شاید
در روزگار خالی از حق ، حق طلب باشی
ماندن برایم فعل نامربوط و تاریکیست
وقتی رفیقانم به شدت رفتنی هستند
دیگر قرابتهای خونی را نمی فهمم
حتی برادرهام با من ناتنی هستند
مریم ناظمی
تعداد آرا : 7 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 12 امرداد 1399 10:58
لطیف و دلنشین
امیر عاجلو 12 امرداد 1399 10:58
درود بر شما
جمشید اسماعیلی 12 امرداد 1399 12:56
می خواهمت ، می خواهی ام یعنی پریشانی
این دلرباییها برای ما خطر دارد
یعنی دو قطب غیر همنام و کنار هم
میدان جذب ما عزیزم دردسر دارد
چهارپاره زیبایی سرودی خانم ناظمی
خوشم آمد
موفق باشی بانو
محمد مولوی 12 امرداد 1399 14:05
کرم عرب عامری 12 امرداد 1399 23:43
درودها گرامی درودها
رضا زمانیان قوژدی 14 امرداد 1399 12:41
درود بر شما بانو
زیبا و دلنشین
جز تحسین چه بگویم؟