دوباره وقت سحر عطر یار میآید
شمیم و بوی خوشش از کنار میآید
دوباره وقت سحر شد ، چو نیک برگردی
صدای مقدمش از روزگار میآید
به هر کجا که نظر میکنم ترانه ی اوست
شکوفه می زند آذین هزار میآید
به لطف و مرحمتِ مه لقای زرین پی
از این دو کاسهیِ خون آبشار میآید
دلم ز گردش ایام و فرقتش خون است
دو جرعه از می نابش ، قرار میآید
سَئلتُ عَنْ مَلٰائِکُ وَ الرُّوحْ فیٖ مُکٰاشِفَتیٖ
کَرم ز حضرتِ پروردگار میآید ؟
ببین که ظلمت شب با سپیده رخشان شد
امید روزنه ای زد ، بهار میآید
دوباره ارغوان و شقایق شکفته میگردد
دوباره از پی نرگس انار میآید
به باد و شاخسارِ بهاران نگه کنم ، آیا
شِکَنج طُرّه ی آن گل عذار میآید ؟
ز گوشِ جان بشنفتم ندایش ای «ایمان»
که عاقبت مهِ نیکو تبار میآید
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
میرعبدالله بدر ( قریشی) 30 اردیبهشت 1396 10:40
سلام و درود بر شما
زیبا سرودید