توی دادگاه عدل زمینی یک اکسیژن به خوابی بدهکار است
سر صبح بود و ساعت شش
..............
.............
سلام ...
سلام من...
من یک خابم و
با یک شربت سینه کار دارم...
نسخه ام پیچیده ست
سر صبح ها یک گلوی تازه
با کمی راه اکسیژنی کم دارم....
.............
............
اعلام شد:
یک آمبولانس خبر کنید
من یک خوابم و ورم کرده ام.....
.............
............
می خندد کسی آن طرف خط
صبر کن در اتاقت
خواب های زیادی رزرو کرده اند....
............
سلام
من یک خوابم و طلبکارم
بگذارید کمی نفس سیر وردارم
.............
اعلام شد:
رای دادگاه به تبرئه اکسیژن
دستانش را باز کنید که آزاد است
صندلی جلو می لرزد و
برگه ای پاره ریز بر زمین می افتد
آهای
من خوابم و شکایت دارم...
................
اعلام شد :
وارد نیست
اکسیژنی حاضر بوده سر جایش...
به شهادت سرفه ی آن شب
زن و مردی سنگ می زدند بر دهانش..........)
نویسنده: سید مصطفی سراب زاده
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 4 از 5