یک لحظه گشودی چوحجاب ای دلت آباد
کردی تو مرا خانه خراب ای دلت آباد
بردی به سلامی همه هوش و حواسم
بند دل من داده به آب ای دلت آباد
یک جرعه ازآن جام به من دادی وکردی
دیوانه ی دیوانه خطاب ای دلت آباد
سرمست شدم گشت دگرگون دل وحالم
نوشید چوآن کهنه شراب ای دلت آباد
گویی که چه بوده است دراین همهمه شهر
منظورت ازاین کارصواب ای دلت آباد
تا دید سماع لب و چشم و سر زلفت
دل نیز گشوده است نقاب ای دلت آباد
رسوا شده ام حال که پیدا شده ای تو
ده زان می بی حدوحساب ای دلت آباد
من خانه خراب توأم ای خانه خرابم
کردی تومرا خانه خراب ای دلت آباد
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
حسین حاجی آقا 05 اردیبهشت 1396 02:44
یک جرعه ازآن جام به من دادی وکردی
دیوانه ی دیوانه خطاب ای دلت آباد
سیدعلمدار ابوطالبی نژاد 05 اردیبهشت 1396 07:37
درود جناب حاجی آقا بزرگوار
سپاسگزارم ازاظهارلطف حضرتعالی
سربلندباشید