به دیدارش با دل غم دیده می روم بیچاره من
دل داده و پا برهنه می روم بیچاره من
دلی آکنده از مهر و محبت
با قلبی شکسته میروم بیچاره من
به پاییز و زمستان و بهار
هرزمان پیوسته می روم بیچاره من
به تاریکی شب یا خروس خوان سحر
امیدوار و دیوانه می روم بیچاره من
همچو لیلی و مجنون یا شیرین و فرهاد
بسان داستان و افسانه می روم بیچاره من
به دیار یار؛ غریب وآشنا
به نزد او بیگانه می روم بیچاره من
پیرجوانم با عشق و افتخار
به دیدار یار جوانانه می روم بیچاره من
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5