بخند ای خنده برتر به هستی ما
بخند که من نالیده ام از تنگی و باریکی راه
بخند به زندگیم که همه لبخندهایم عاقبت اشک و آه شد
بخند به قدمهایم که یکی لنگ و یکی راست و دیگری خارج از خط تقدیر بود
بخند به جسم بی کس و تنها که نمانده برایش درمانی جز خنده تو
بخند به نگاه فردا که چشمش از هم اکنون کور و نابینا شد
بخند بر مرده زخمی که در تن دارد هزاران داستان تیر مانند
فرهاد گنجیه
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 4
فرزانه اختری 27 اسفند 1395 05:16
فرهاد گنجیه 27 اسفند 1395 13:17
بسیار سپاس دوست ارزشمندم
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 27 اسفند 1395 13:59
درود برشما
فرهاد گنجیه 27 اسفند 1395 14:48
متشکرم دوست والا مقام و ارزشمندم