خداوندا می خواهم خاطراتم را بنویسم نیکهایش را
خود خط خورده ام را خالی کنم در خطوط کم رنگ بیگانه ای
ناز هر خط را می کشم زبهر مجنون مست شرابم قرمز که بود خون این دیوانه هست
باز می کشم انگشتی به قلم با هر قطره اش می نویسم نقطه بازاباز سر سطر اول
یادگاری از پیشینه دارم در نگاهت آینه ای مستانه دارم
میخواهم رو کنم به این دیوار تنگ بنگرم آنجا هم مثل من دیوانه هست
خاکی از قلبم زدودم تا ببینم اورا هرچه شد من بودم که دیدم در قلب دیوانه ام خود او را
فرهاد گنجیه
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 1
علی معصومی 11 فروردین 1399 19:12
درود ها بر شما
◇◇◇◇◇