از برج میلاد تو در دل تاکنون
غرق است این دل، غرق در دریای خون
انگار من در راه شیرییت شدم
تندیس فرهادی اسیر بی ستون
هرچند من این روی زرد از عشق را
میساختم عمری به سیلی سرخگون
اما تو آرام از درونت میشدی
محبوس در اندیشه های واژگون
دیگر نه ایمانی نه عشقی داشتی
اینجا میان امت «لا یوقنون»
درگیر پروازی و پابندت شدم
درگیر یک پرواز شوم بدشگون
من هم نشستم سوگوار مرگ خویش
غمناکتر از یک عزای «سو و شون»
«انّا» که از اوئیم، این دامان خاک
میگویدم «انّا الیه راجعون»
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
محمد جوکار 08 تیر 1396 00:24
درودت باد جناب بزرگ نیا
و آفرین بر قلم ناب و نغزت
اردشیر بزرگ نیا 08 تیر 1396 21:51
درود بر جناب جوکار عزیز
سپاااااااااااااااسگزارم بابت لطف حضور و نظر لطفتون
پایدار و سرافراز باشید