گردآوری اشعار سپید کوتاه/ابوالقاسم کریمی/12 تیر 1400

***
پیش از تو دنیا زشت بود
دریا از کشتی‌های شکسته آغاز میشد
باغ از خار
شهر از ساختمان‌های بی‌در و پنجره
شب از کابوس
روز از باد
من از تو تشکر می‌کنم
برای من زیبایی آوردی!
رسول یونان
***
چشم‌های زیبایی داشت
که پیرمردهای محله آرزو می‌کردند
کاش دیرتر به دنیا می‌آمدند…
الیاس علوی
***
سال‌هاست
رد شدن زنی
آن طرفِ خیابان را
زیبا نکرده است
مهدی اشرفی
***
به سوی تو بازمی‌گردم
در را باز نکن
آغوش بگشا…
جوزف حرب
ترجمه‌ی اسما خواجه زاده
***
ساعت چهارِ نیمه‌شب است
و قبول دارم این‌جمله، شروع مناسبی برای یک شعر عاشقانه نیست
اما طوری از خواب پریده‌ام
که ناچارم بگویم دوستت دارم
که ساعت چهارِ نیمه‌شب است
که هیچ‌وقت، هیچ‌جای دنیا هیچ ساعتی
به این شدت چهارِ نیمه‌شب نبوده است
لیلا کردبچه
***
نجاتم بده!
در من هنوز لبخندی هست
که می‌تواند چیزی یادت بیاورد…
لیلا کردبچه
***
اگر ماه از تو زیباتر بود
هرگز دوستت نمی‌داشتم.
اگر موسیقی
از آوای تو دل انگیزتر بود
هرگز به تو گوش نمی‌سپردم.
اگر اندام آبشار
از اندام تو زیبنده‌تر بود
هرگز به نگاهت نمی‌نشستم.
اگر باغچه از تو خوشبوتر بود
هرگز تو را نمی‌بوئیدم.
درباره‌ی شعر هم می‌پرسی
بدان
اگر به تو نمی‌مانست
هرگز نمی‌سرودم.
شیرکو بیکس
ترجمه‌ی علی رسولی
***
انسانی که آلزایمر می‌گیرد
قدم زدن را
از یاد نمی‌برد
پس چیزی هست
کسی هست
که هیچ‌گاه فراموش نمی‌شود
شبیه خورشید فردا
که هر روز مرا پیرتر می‌کند
اما یک‌شب با موهای سفید
دوباره از خود خواهم پرسید:
آیا باز او را خواهم دید؟
آریا معصومی
***
از این وضعیت نجاتم بده!
کمتر زیبا باش‌…
نزار قبانی
***
اگر می‌خواهی احساس مرا بدانی
به سایه‌ات نگاه کن
نزدیک به توام
حال که هرگز نمی‌توانم لمست کنم
جمال ثریا
ترجمه‌ی سیامک تقی‌زاده
***
وقتی می گوییم دور
دور از کجا؟
هرکسی باید
یک نفر داشته باشد
تا فاصله ها را با او بسنجد
حسن آذری
***
نبودن تو
فقط نبودن تو نیست
نبودن خیلی چیزهاست
کلاه روی سرمان نمی ایستد
شعر نمی چسبد
پول در جیبمان دوام نمی آورد
نمک از نان رفته
خنکی از آب
ما بی تو فقیر شده ایم!
رسول یونان
***
صبح تو به خیر
که ساعت حرکت قطار را،
به من غلط گفتی
که من بتوانم
یک روز دیگر در کنار تو باشم…
احمدرضا احمدی
***
نهایتاً دل به جایی می رسد که دو راه بیشتر ندارد:
یا باید خون شود،
یا سنگ…
عباس صفاری
***
گفتی دوستت دارم
و من به خیابان رفتم!
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود.
گروس عبدالملکیان
***
باد تنهاست
و هرچه را بیشتر می خواهد
بیشتر از خود دور می کند
مهدی اشرفی
***
از هزاران زنی که فردا
پیاده می شوند از قطار
یکی زیبا
و مابقی مسافرند
عباس صفاری
***
از بهار تقویم می ماند
از من
استخوان هایی که تو را دوست داشتند
الیاس علوی
***
تو مژده ی آزادی هستی
از بلندگوی زندان
برای محکومی از یاد رفته…
رسول یونان
***
اکنون کجاست؟
چه می کند؟
کسی که فراموشش کرده ام…
عباس کیارستمی
***
منتظر آمدن همه نباش
یک نفر
هیچ وقت نمی آید…
ازدمیر آصف
***
اینجا مهم نیست کجاست
بی تو
همه جا دور است…
افشین صالحی
***
زودتر از من بمیر
تنها کمی زودتر
تا تو آنی نباشی که مجبور است
راه خانه را تنها بازگردد…
راینر کنسه
***
هدیه ام از تولد
گریه بود
خندیدن را تو به من آموختی
سنگ بوده ام
تو کوهم کردی
برف بوده ام
تو آبم کردی
آب می شدم
تو خانه دریا را نشانم دادی
می دانستم گریه چیست
خندیدن را
تو به من هدیه کردی
شمس لنگرودی
***
محبوبم!
اگر روزی از تو درباره ی من پرسیدند،
زیاد فکر نکن…
مغرور به ایشان بگو:
دوستم دارد
بسیار دوستم دارد…
نزار قبانی
***
خدا وقتی گونه های تو را می تراشید
لب های تو را می بافت
پاهای تو را بنا می کرد
دست هایش نمی لرزید؟
الیاس علوی
***
دنیا که به پایان برسد
دنیایی دیگر خواهند ساخت
و خنده ی تو
جای آفتاب را خواهد گرفت
رسول یونان
***
چه کسی می دانست
ما بعد از خداحافظی
به چه چیز مبتلا می شویم؟!
احمدرضا احمدی
***
گاهی
ما عکس ها را می سوزانیم…
و گاهی
عکس ها ما را…
عباس صفاری
***
دو گروه از مردان
هیچگاه به زندگی عادی باز نخواهند گشت
آنان که به “جنگ” رفته اند،
و آنان که “عاشق” شده اند…
رومن رولان
***
بوسیدمش
دیگر
هراس نداشتم
جهان پایان یابد
من از جهان سهمم را گرفته بودم…
احمدرضا احمدی
***
مرا ببوس
روزهای سختی در پیش است
بگذار تو را
کمی پس انداز کنم
رضا کاظمی
***
تمام اصل های حقوق بشر را خواندم
و جای یک اصل را خالی یافتم
و اصل دیگری را به آن افزودم
عزیز من
اصل سی و یکم:
هر انسانی حق دارد
هر کسی را که می خواهد دوست داشته باشد
پابلو نرودا
***
به دوست داشتنت مشغولم
همانند سربازی که سال هاست
در مقری متروک
بی خبر از اتمام جنگ
نگهبانی می دهد…
زانیار برور
***
موهات
چه بلند، چه کوتاه
فرقی نمیکند
گندم زار بعد از درو هم زیباست
رضا کاظمی
***
دلش می خواست نباشد
چمدانش را بست
تمام شهر را با خود برد…
جمال ثریا
***
نیروی جاذبه
شاعران را سر به زیر کرده است
بر خلاف منجم ها که هنوز سر به هوایند
تمام سیب ها افتاده اند
و نیوتن ، پشت وانت
سیب زمینی می فروشد
آهای ، آقای تلسکوپ !
گشتم نبود ، نگرد نیست
اکبر اکسیر
***
کدام با من است
این چراغ کوچک
یا جهان تاریک؟
سیروس نوزری
***
شعر؛ دنیایی­ست
شهرهایش کلمات
عابرانش حرف­هایی
که هرگز به مقصد نمی­رسند
وحید عمرانی
***
پشت اشتیاقی گرم
جا مانده بوسه ای
ای دهانت طعم نجات
نزدیک تر بیا..
رزیتا نجفی
***


وبسایت رسمی ابوالقاسم کریمی
گنجینه شعر کوتاه و داستان آموزنده

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 80 نفر 124 بار خواندند
امیر علی علیزاده (13 /06/ 1400)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا