این چه دَردیست
که می فشارد بغض را
نمی کُند بر ماهی فراخ
دیوار های تنگ حوض را
این چه رَدیست
که می ماند بر زمین باقی
می رَویم گرچه تا افق
نمیکُنند ، جاده ها بر هم تلاقی
چه می شود که دیگر نسیم
بر زلفِ جنگل نمی کِشد شانه
نمی رَهد از دست گرگ ، آهو
نمی بارد باران بر حیاط خانه
این چه زخمیست
که نشسته در پهنۀ کویر
نمی شود درمان با گلاب
ندارد از گل سرخ ، تصویر
بر که کنم گمان
از که بیابم ، از چه بجویم نشان
هستیم همه برگهای یک نهال
که می سوزیم در بارش آتشفشان
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5