3 Stars

تاریخ

ارسال شده در تاریخ : 08 شهریور 1397 | شماره ثبت : H946594

در دلم می شود آشوب
وقتی می کند خورشید غروب ،
زمستان می وزد بر برکه ها
می کند سرما در بُغضم رسوب

من می مانم و فردائی نگران
کویری که نمی بارد بر آن باران
حکایتی که هی میشود تکرار
در این شب تاریک بی کران

می میرند یک به یک ستاره ها
می ریزد اشک از چشم نگاره ها
تاریخ می نویسد آنچه را که می بیند
بر روی سنگ در کُنج هزاره ها

نمی رود حتی یک چوب خشک از یاد
می شوند محاکمه ، همه در بازی اعداد
می رسد عاقبت عدالت از راه
می ریزند برگ های زرد در وزش باد

می بینم اندوه را در رخسار خسته ات
نمی نشانی لبخند بر آن لبان بسته ات
اینجاست که میکنم از یادت عبور
می نشینم چون تیر ، بر قلب شکسته ات

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 110 نفر 149 بار خواندند

رای برای این شعر
اولین نفری باشید که به این مطلب رای می دهید
تعداد آرا :0


تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا