ترسم این درد که از عشقت به دل افتاده است
آنقَدَر دیر بیایی تو که درمان گردد
آتشی را که بر افروخته ای در جانم
در نبود تو شود سرد و سپس جان گردد
عشق عصیان گر من بنده اسیرت شده ام
خواهد این دل که به زندان تو مهمان گردد
آن بهشتی که به جای تو بُوَد حور حرام
دوزخ چشم تو بر من نم باران گردد
شرک چشمان تو تا هست مراقب هستم
نزنم پلک که این دیده مسلمان گردد
کفر آغوش تو را خواهم و کافر شده ام
نازنینم مگذار کفر تو ایمان گردد
بابک حادثه
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 06 دی 1401 17:45
!درود
علی احمدی 08 دی 1401 18:31
درودتان باد استاد والامقام بنده نوازی فرمودین
سیاوش دریابار 26 شهریور 1402 15:24
سلام
ضمن عرض تبریک به مناسبت
حلول ماه ربیع
شعرتان بسیار زیبا بود
قلم سبزتان مانا
و عمرتان جاودان
پرفوغ باشید
علی احمدی 29 شهریور 1402 01:17
بنده نوازی فرمودین جناب دریابار گران ارج سپاسمندم و نوش نگاه نابتان باد
مناسبت هم مبارک باد بر پیروانش بزرگوار