تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
مسعود مدهوش

نجابت تو زبان زدِ مردم است، من بسیار گریسته ام........ هنگامی که آسمان ابریست نجابتت را چتر زندگی ام کن.... . م.مدهوش...

ادامه شعر
بهنود کیمیائی

روزی در کاشانه ای مهمان شد پنبه زن... بانگ عجیبی سر داد از مرد و زن... بحث آغاز شد و میگفتند ناسزا... گویی از هستی خود بودند نارضا... لحاف دوز تا شام درگیر کار بود... لیک ناسازگاری در کاشانه پایانی نب...

ادامه شعر
مسعود مدهوش

میدانی شباهت من و پائیز چیست؟؟؟ هر دو در خزان آرزوهائیم....... هر دو رخمان زرد است هر دو لرزان و ریزانیم.... . م.مدهوش...

ادامه شعر
 لعیا  قیاثی

محبوب من ، تمام فکر من این است ؛ به هوای سیراب شدن از خوان حضورت دل شکسته ام را به رسوایی دهر بسپارم وجرعه جرعه می بنوشم از لبانت و بوسه باران کنم ذره ذره ی تنت را غافل ازاینکه زنبوررا کی توان سی...

ادامه شعر
علی مرادخانی

حال امشب را تو دانی ای شب نشین تنها تو آنی، که در خویش می جویی و مست می شوی از اشک قلبت تا آنجا که بال گشایی حال امشب را تو می دانی تو، آنکه می دانی اشک از غم آید و غم جز از غم زاده نگردید که پدر ج...

ادامه شعر
طیبه طه (تهرانیان)

باور عشق ای دوست بیا برایت از واژه های نا گفته در دفتر و کتاب بسرایم. بیا با معنای جمله در زلال اندیشه سفرمان را به سر زمین باور های کهنه ببریم شاید آنجا با جلای ایمان معنای نویی را برایمان به ارمغ...

ادامه شعر
مسعود مدهوش

باد آمد و پائیزشد، ابر آمد و باران شد..... تو آمدی دل خون شد نرو از جانم....... پائیز و باران و دل خون را دوست دارم. م.مدهوش ...

ادامه شعر
حافظ دستواره

جهان اتم هایش را در من به ودیعه می گذارد و مرا لایق هستی بخشیدن می داند.کائنات خلعتی گران بها از کربن و هیدروژن به من اهدا می کند مجال موقتی است زیرا بعد از چند صباحی باید یابو یا کرفسی آن ها را پُرو ...

ادامه شعر
مسعود مدهوش

اگر نمی خواهی بر تیره بختی من شاهد باشی، نمان... عبور کن، کوچه را طی کن ....... در انتها محو شو همانگونه که فرشته ها می روند. م.مدهوش...

ادامه شعر
مسعود مدهوش

کبریت زدم، خود آتش گرفتم... تو سوختی من جان باختم. م.مدهوش

ادامه شعر
مهران امیرمحمدی نسب

هجرت زبانِ رفتن را می آموزد به عبورِ جاده از آغاز به آغازِ عبور از جاده و به جاده ای که از تو عبور خواهد کرد به زبانِ هجرت در زمان عبور می کنم از تو غروبِ مغمومِ ریخته بر باغ! تو کدامین مصوّری از سا...

ادامه شعر
مینا تمدن خواه

خسته ام از پرسه های بی هدف  در کوچه پس کوچه های  انتظاری عبث که پایانش را نه تو می دانی نه من خواستیم گمشده نباشیم در عادت روزمرگی ها  نابلد راه بودیم  آواره گشتیم  در مالیخولیای ذهن ها میناتمدن...

ادامه شعر
مینا تمدن خواه

جا مانده  از بازی هایِ ناتمام کودکی  عمرتلف کردیم حال پی بازیچه می گردیم  تا عشق "بازی" را تمام کنیم... میناتمدن خواه...

ادامه شعر
مینا تمدن خواه

در تار تار گیسویت دستانم پود خیال می زنند و گره به گره نقش تو را می بافند برقامت رویاهای شبانه ام ناگاه سوزشی جانکاه بیدار می کند سرانگشتانی را که بر ناخن تنیده خون می گریند... میناتمدن خواه...

ادامه شعر
سبحان داودی فرد

کرونا امدی زدی به جانم یه دردی که دگر درمان ندارد کرونا تو بگو چه کردی با ما؟ که از کوچه خیابان بی زاریم کرونا تو نباش درد بی درمان برو از پیش ما تو ای عزیز جان! کرونا توچرا بی خانه مانی؟ چرا ه...

ادامه شعر
سبحان داودی فرد

دلا خسته شدم از یار دیرین چراکه دلبرم تنهام گذاشته خدایا تو بگو گناه من چیست که این همه بلا بر سرم آمد مینویسم هرشب و هر روز بر این خانه که من بی گناهم دلا خسته شدم خسته ی خسته دیگر ناه ندارم که بگوی...

ادامه شعر
مسعود مدهوش

من تو را دارم دیگر چه اهمیت دارد داشتن جهان.... تو خود یک جهان ناشناخته هستی بزودی تو را کشف خواهم نمود.... اما به دیگران نخواهم گفت گفتن همانا..... مالک شدنشان همان.... . م. مدهوش ...

ادامه شعر
مسعود مدهوش

من تو را با چهار زبان متفاوت دوست دارم اما با یک زبان می خوانمت حاضرم همه را فراموش کنم دوباره متولد شوم آنگاه با چند زبان جدید دیگر دوباره با یک زبان تو را بخوانم با همه ی زبانها دوستت دار...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا