تنها برف می‌دانست که درخت چه اندازه تنهایی‌اش را دوست دارد ....

قابِ خیالم ای عشق،تو رویای محالم شده ای یک دلخوشیِ رو به زَوالم شده ای میبینمت هر روز، ولی میدانم چون عکس، فقط قابِ خیالم شده ای سپیده اسدی مهربان...

کدامیک بهتر است؟ اولی یا دومی؟ با عشق بیا تا بر ساحل بروی بر روی کلک بی کلک از گل بروی با غیر مرو عاطل و باطل بشوی از دیده اگر روی تو از دل بروی با عشق چرا تا بر ساحل نروم بر روی کلک بی کلک از گل نر...

کِی بندهِ زور وُ زَر وُ تزویر، نبود از ترس به یک لقمهِ نان سیر نبود؟ آزاده سخن گفت وُ، در آزادی بمُرد دندانِ دل اَش، در طَمَعی گیر نبود؟ مقصود ...

میلادِ پر از سرور فرزند رضاست هنگامه ی رویشِ گلِ جود و سخاست امروز درِ رحمتِ ایزد باز است الحق که جواد آینه ی مهر خداست #جواد_امیرحسینی(مهراد) ۱۲ بهمن ۱۴۰۱...

داستان زندگی من شده اسباب غمم خسته از تنهایی و این همه بی کسی منم شاید این طالعمه باید بسوزم توی درد اما واقعا دیگ جونیم نمونده تو تنم یونس شاهوردی...

سر در گریبان و دلم از غم تو خار شد گویی سیه شد خانه ام بر سرم اوار شد دلتنگمو مست و خراب هر لحظه ای گوشه نشین اشک ریختن پشت تو بجای اب برایم این کار شد یونس شاهوردی ...

برفی که چنین از آسمان می بارد این بوسه که روی گونه ام می کارد سرد است شبیه آخرین بوسه ی تو احساس تو را به یاد من می آرد #جواد_امیرحسینی(مهراد) دی ۱۴۰۱ ...

ای همانی که تورا رنج و عذابت دادم قلب من ، تا ابدالدهر، منزل گه تو است مادرم ، نغمه موزون جهانم ، تو بخند که جهانم همه با دیدن خندیدن تو است ...

هر چند که زاده ی زمستانی تو دلبسته ی فصل برف و بارانی تو دی ماهی دل سپید گیسو سیه ام خورشید درخشان بهارانی تو #جواد_امیرحسینی(مهراد) ۲۴ دی ۱۴۰۱...

با قلم ازمــوی تو بی تو قناری میکشم بوسه ها را از لب ســرخ اناری میکشم نیستــی اما نگاهـم را به راهت بسته ام جای نقاشی کمی چشم انتظاری میکشم...

ساقی ××××× خمارم کرده ایی جانا تویی زهرای من بدان این عشق معتاد است و مداوم مبادا بشکنی جامم ، تویی زهرای من نگو ساقی زیاداست ودل لبریزازعشق کم ...

1 از بخت سیاه تا ابد دلگیرم من قصّه ی روح در غل و زنجیرم این عمر به جز مردن تدریجی نیست ای مرگ بیا که دامنت را گیرم 2 بعد از تو هوایِ دلِ من بارانی ست دریای وجودم همه شب طوفانی ست آواره تر از بادم ...

هر مُلکی اگر در پیِ اندیشه نشد فرهنگ، در آن مُستعدِ ریشه نشد بر بوم و بَرش دستِ تطاول باز و، بر تاقِ سَرش، جز تَبر و تیشه نشد برخیز و دگر خوابِ خیالات نکن وصفِ رخِ حوری و مَحالات نکن واقع نگر و رو...

این خانه، نه سرد از پُفِ نامَرد شَود این سینه، نه از فِتنه وُ فن سَرد شَود این رویِ پر از حُبّ و حُمیرایِ وطن عشق است، نه از ظلمِ عدو زرد شَود ( مقصود ) ...

هی خط زد و هی نوشت: دلتنگی را بر بوم کشید، طرح بی رنگی را درمانده که با حسِّ غریبش چه کند؟ دلدادگی اش به یارِ دل سنگی را! #جواد_امیرحسینی(مهراد) ۱۵ دی ۱۴۰۱ ...

دیری ست که این باغ ندارد ثَمَری جز زاغ نمی گیرد ازاین جا خَبَری از ابر و بهاران اَثَری نیست، که تا بر ریشه ی بس تشنه، نماید گذَری ( مقصود ) ...

دور هم و عادلانه قسمت کردند با حقه و صد بهانه قسمت کردند صندوق ذخیره های فرهنگی را "بردند و برادرانه قسمت کردند" فاطمه نعیمی( مهرانه) ...

رباعی یلدا ۱ یـلدا شده .. کـاش آرزویَـت نکنم در معـنی ِ فال جستجویـَت نکنم یـادم تو نـداده ای فـرامـوشـی را ای عشق بگـو چگونه بویَت نکنم شاعر : مسعود بافقی زاده رباعی یلدا ۲ میـعـادگـه ِ عـشق هـ...

مهمان از در خانه برفت در بت خانه بگفت خنده ز دو چشمت بیامد به زور به نهفت من نه ترسم در پنهانی به گویی به کسی با طعنه و لبخند سخن گزاف زنی به زمُخت منوچهر فتیان پور (راد)...