لب بـر لب ِ نازدارِ هـر غنـچه گرفت
بر شاخه پرید و شهد آلوچه گرفت
سرمـست بهار بود و در عالـَم خـود
یک بوسه از عندلیب قالیچه گرفت

شاعر : مسعود بافقی زاده


وقتش شـده تا رخـوت و بـوران برود
آن یوسف ...

رباعی یلدا ۱

یـلدا شده .. کـاش آرزویَـت نکنم
در معـنی ِ فال جستجویـَت نکنم
یـادم تو نـداده ای فـرامـوشـی را
ای عشق بگـو چگونه بویَت نکنم

شاعر : مسعود بافقی زاده

رباعی یلدا ۲
میـعـادگـه ِ عـشق هـ...

          
                       غزل : یلدا


میان ِ زخم هایم استخوانِ دوست پیدا شد
مسیحم بر صلیب و سکه ام نقـد ِ یهودا شد

مرا عمری به آیینه نشان داد و شکست آن را
فریب سیب آدم خـورد و زنـگارش هو...

غزل : مانده بودی

مـانـده بـودی مـی سـرودم شـعر هـای بهتری
«قدر ِ زر زرگـر  شناسند ، قدر ِ گوهر گوهری»

بـرکـه ای دارم بــرای دیـدن تصـویــر مـاه
از فـرود گــریـه هـایـم روی ِ بـرگ ِ دفـتری ..

...

غزل عاشقانه : گره


چسبیده به رنج آوری چرخِ کبودیم

هوشیاری پیمانه و معشوقه که بودیم

گفتند : که بوی خوش یاراست.. غلط بود

در حسرت یاریم و گرفتار به عودیم

از عشق سخن گفتن و از عشق شنیدن

در رابطه ...