‌مه اللطیف رباعی ها ۲۱-مهرانگیزی در بستر این صبح خوش پاییزی تو در بر من چه ناز و مهر انگیزی با ناز و نوازش و نگاهت جانم صد بوسه به صد رنگ به هم آمیزی هفتم مهر سال یکهزار و چهارصد خورشیدی **********...

یارم به تمنای هَری فَر به دَرَد شرحی به مثالش نزدم در به دَرَد سرباز مُهَلَّب لب دریا بکُشد چون بَدر هماند پدر سَر به دَرَد با احترام تقدیم به نگاه پرمهرتان رامین خزائی ...

اینجا که زمینش عللی گور یه نوره هم توی زمان هم به زمین سوره ی نوره شش ماهه و ده ساله و آقاش بمیره آن سوی دگر چاله و کف شوره ی نوره با احترام تقدیم به نگاه پرمهرتان رامین خزائی...

از اول زندگانی بعضی ها تا پیری و ناتوانی بعضی ها افتاده به جان مردم بیچاره اندیشه ی طالبانی بعضی ها

گفتی که فقط آمدنی است باران من هم به گمونم چو منی است باران باران سخنش گفت و شنیدم لیکن او رفت و شتابش سخنی است باران با احترام تقدیم به نگاه پرمهرتان رامین خزائی ...

۱ من عاشقی از تبار مجنون هستم سرگشته ی کوه و دشت و هامون هستم لیلای منی ولی دلت با دگریست بر عشق و صداقت تو مظنون هستم ۲ از راه رسیدی و اسیرم کردی نزدِ دگران خوار و حقیرم کردی والله که سزای من عاشق ...

1 پاییز به کویِ عاشقان باز آمد با عشوه و با کرشمه و ناز آمد رقّاصه‌یِ برگِ زرد را مژده دهید مطرب به نوا و طرب و ساز آمد 2 یارم ز دلش مهر مرا کرده برون زود است که کار من رساند به جنون پیغام رسانید که...

وای از من انسان، شب عیدم رو ببین گفتی که صلاح است، کلیدم و ببین از ترس جنایتگر تاریخ، فرار در حال سقوطم، وَ امیدم رو ببین با احترام تقدیم به نگاه پرمهرتان رامین خزائی ...

اگر دنیا همه جور و جفا باشد میان عاشقان مهر و وفا باشد وگر عالَم اندر قهر و غضب باشد جهان عشق در صلح و صفا باشد

ای اهل حرم، طالب دین آمده است بیدار شوید، قالب کین آمده است طالب که بشد شیخ و تو هم مست و ملنگ هشتاد و دو شلاق، که این آمده است با احترام تقدیم به نگاه پرمهرتان رامین خزائی ...

ای عشق روح و روانم همه تو درمانی و دوایی ای دوا و درمانم همه تو تو دل بردی ز من جان دادن کار من من غرق شدم در تو نهانم همه تو ...

روزی که نسیم سحرش سور نبود گاوآهن و گله گذرش گور نبود گاو آمد و ماغ و دُرِ اکتاوِ بلند ثامن به ثبات اثرش ثور نبود با احترام تقدیم به نگاه پرمهرتان رامین خزائی ...

چون آب قنات و چشمه خودجوشم من شــفـافـیــت زلال ؛؛ میــنـوشــم مــن !! مـوسیقـی شب چه گوشـنوازست به به عمـری پیِ حس و حـال داریـوشـم مـن یزدان_ماماهانی ...

فرخنده غنی خاک پر از دردِ فغانم سرگشته و درمانده ز طالب به جهانم ملا که به فرخنده نظر کرد به مستی جانش بگرفتی و بگفتی که چنانم با احترام تقدیم به نگاه پرمهرتان رامین خزائی ...

کفر است نمازِ هر شبِ بعضی ها شرک است لباس مذهب بعضی ها در بوسه ی عاشقان ولی دیدم که... توحید چکید از لب بعضی ها

هرچند جدایی پَر و بالم را شکست هرچند غبار غم بر دل زارم نشست نومید نمی‌شوم ز تو ای مه تابان من بشنو ندای قلب ِیک عاشق مست ...

گفتم به دلم قند به تقدیم تو باد هم گلپر و اسپند به تقدیم تو باد با این همه غم در دل بیچاره بگوی یک عالمه لبخند به تقدیم تو باد با احترام تقدیم به نگاه پرمهرتان رامین خزائی ...

ای به دانش فضل دوری از گزند کس نیابی ، همچو اویی ، سربلند گنج حاصل رنج را گیرد به دست محفلی برپا کند ، بس ارجمند ولی اله بایبوردی 29 / 12 / 1399 ...

گوشه ای بنشسته بینی هر که را دور از هم ، خلق را ، در انزوا با سیاهی روزگاری ما چکار دست نااهلان زمینی شد به پا ولی اله بایبوردی 23 / 04 / 1400 ...

منهای زبانت که دراز است دراز هر باز دمت سوز و گداز است گداز یابس سکرانش شده همچون تو و یار ناکس هوسش جاده هراز است هراز با احترام تقدیم به نگاه پرمهرتان رامین خزائی ...