تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
حمیدرضا عبدلی

بیا گیسو پریشان کن تو بانو دلم را مست وحیران کن تو به پای سفره عشقت عزیزم مرا یکبار مهمان کن تو بانو

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

همیشه در نگاهم باش بانو به تاریکی تو ماهم باش بانو به جنگ دشمنان عشق پاکم تو سردار سپاهم باش بانو

ادامه شعر
حسین نوریان

گر تیشه زند بر دل کوه فرهاد شیرین برآردزسوزسینه فریاد تا دو روز عمر داری در کف هرگزنبری عشق ومحبت ازیاد

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

زدوریت شدم بیتاب بانو بیا در یک شب مهتاب بانو نکردی بادل من مهربانی نداری ذره ای انصاف بانو

ادامه شعر
معصومه عرفانی

زخمه های این دلم را می سرایم عاشقانه هر غزل شعرو ترانه با بهانه بی بهانه ساز کهنه ای برایم مانده در این وادی عشق دل چه می داند ردیف و قافیه در کنج خانه غزل هر چه من شعرو غزل گفتم به ...

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

دراین دنیا دگر مهر ووفا نیست میان عاشقان عشق وصفا نیست خودم مجنونم ودستم بر آ تش دراین دریا مرا میل شنا نیست

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

زباغ مهربانیها نشان نیست چرا عشق ووفا دراین میان نیست دلم می سوزد از نامردمی ها چرا عشق ومحبت درجهان نیست

ادامه شعر
حسن کریمی

« بامن چه کرد» وای ازآن چشمانِ تو،با من چه کرد.! شعله هایش، با دلِ خِرمن چه کرد.! باغبان از دیدنِ رویت ، خجل رنگِ رُخسارِ تو ، با گلشن چه کرد.! حسن کریمی...

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

نگاه تو چه غمگین است بانو غم دوری چه سنگین است بانو نخور غم باز می گردد کنارت تمام زندگی این است بانو

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

ببین دنیا چه‌نامرد‌است‌بانو‌ وسهمم‌غصه‌ودرداست‌بانو بدون آ تش‌گرم‌نگاهت هوای‌خانه‌ام‌سرد‌است بانو‌...

ادامه شعر
حسین شادمهر

ای یار و نگار من، خداحافظِ تو رفتی ز کنار من، خداحافظِ تو با تیر فراق تیره‌روزم کردی ای فصل بهار من، خداحافظِ تو «حسین شادمهر»...

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

من و یک سینه پر درد بانو شده این خانه بی تو سرد بانو بدل گفتم فراموشت نماید ولی این دل نباشد مرد بانو

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

اسیرم درغل وزنجیر بانو بپای تو شدم من پیر بانو نمی خواهم دگر اینجا بمانم نباش از دست من دلگیر بانو

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

عزیزان من دلی دیوانه دارم همیشه حالتی مستانه دارم همیشه سوختم مانند یک شمع درون خانه ام پروانه دارم

ادامه شعر
حسن کریمی

« آئینه بوسید» چه بی پروا تو را، آئینه بوسید زدی لبخند ، او گلبوسه میچید نسیمی میگذشت،ازکویِ مویت به رندی باده ، از لعلِ تو نوشید حسن کریمی...

ادامه شعر
اصغر  چرمی

با نسیمی روح بخش آمد صیام در مسیرش خاک راهم، بی مقام ذره ای هستم که پیش پای او خیز می گیرم برای احترام

ادامه شعر
علیرضا امیدی

ای که عطر نفست شفای هر درد است ای که نور وجودت دلیل هر عقل است عطری بیفشان و نوری بیافروز جان به لب آمد از درد و دلم تنگ است...

ادامه شعر
پرستش مددی

ما بی غم و مدهوشیم ، گویا که فراموشیم رسوا شده عشقیم ، افسرده و خاموشیم یک لحظه جدا از هم ، یک لحظه هم آغوشیم مستیم و نمی دانیم ، زین باده که می نوشیم...

ادامه شعر
حسن کریمی

«فیروزه باران»

چشمهایت را بده ، فیروزه بارانش کنم
گر زنی پلکی ، به نیشابور مهمانش کنم

آنچنان سحری بریزم ، در نگاهت نازنین
تا که هر بیننده گوید، جان بقربانش کنم
<...

ادامه شعر
پرستش مددی

ای نـالـهء نـی چـه خـوش نـوایی داری بـنـشـیـن بـه حـریـم دل که جایی داری دانـم که چو من ز هجـر یاری غمگین در ســـیــنــه نـشــان آشــنــایــی داری ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا