- لیست اشعار
- قالب
- دوبیتی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
میثم محسن دخت املشی
در22 /02/ 1362 -
محمود حنیفی
در22 /02/ 1366 -
سیروس کامجو موحد
در22 /02/ 1366
بیا گیسو پریشان کن تو بانو دلم را مست وحیران کن تو به پای سفره عشقت عزیزم مرا یکبار مهمان کن تو بانو
ادامه شعرهمیشه در نگاهم باش بانو به تاریکی تو ماهم باش بانو به جنگ دشمنان عشق پاکم تو سردار سپاهم باش بانو
ادامه شعرگر تیشه زند بر دل کوه فرهاد شیرین برآردزسوزسینه فریاد تا دو روز عمر داری در کف هرگزنبری عشق ومحبت ازیاد
ادامه شعرزدوریت شدم بیتاب بانو بیا در یک شب مهتاب بانو نکردی بادل من مهربانی نداری ذره ای انصاف بانو
ادامه شعرزخمه های این دلم را می سرایم عاشقانه هر غزل شعرو ترانه با بهانه بی بهانه ساز کهنه ای برایم مانده در این وادی عشق دل چه می داند ردیف و قافیه در کنج خانه غزل هر چه من شعرو غزل گفتم به ...
ادامه شعردراین دنیا دگر مهر ووفا نیست میان عاشقان عشق وصفا نیست خودم مجنونم ودستم بر آ تش دراین دریا مرا میل شنا نیست
ادامه شعرزباغ مهربانیها نشان نیست چرا عشق ووفا دراین میان نیست دلم می سوزد از نامردمی ها چرا عشق ومحبت درجهان نیست
ادامه شعر« بامن چه کرد» وای ازآن چشمانِ تو،با من چه کرد.! شعله هایش، با دلِ خِرمن چه کرد.! باغبان از دیدنِ رویت ، خجل رنگِ رُخسارِ تو ، با گلشن چه کرد.! حسن کریمی...
ادامه شعرنگاه تو چه غمگین است بانو غم دوری چه سنگین است بانو نخور غم باز می گردد کنارت تمام زندگی این است بانو
ادامه شعرببین دنیا چهنامرداستبانو وسهممغصهودرداستبانو بدون آ تشگرمنگاهت هوایخانهامسرداست بانو...
ادامه شعرای یار و نگار من، خداحافظِ تو رفتی ز کنار من، خداحافظِ تو با تیر فراق تیرهروزم کردی ای فصل بهار من، خداحافظِ تو «حسین شادمهر»...
ادامه شعرمن و یک سینه پر درد بانو شده این خانه بی تو سرد بانو بدل گفتم فراموشت نماید ولی این دل نباشد مرد بانو
ادامه شعراسیرم درغل وزنجیر بانو بپای تو شدم من پیر بانو نمی خواهم دگر اینجا بمانم نباش از دست من دلگیر بانو
ادامه شعرعزیزان من دلی دیوانه دارم همیشه حالتی مستانه دارم همیشه سوختم مانند یک شمع درون خانه ام پروانه دارم
ادامه شعر« آئینه بوسید» چه بی پروا تو را، آئینه بوسید زدی لبخند ، او گلبوسه میچید نسیمی میگذشت،ازکویِ مویت به رندی باده ، از لعلِ تو نوشید حسن کریمی...
ادامه شعربا نسیمی روح بخش آمد صیام در مسیرش خاک راهم، بی مقام ذره ای هستم که پیش پای او خیز می گیرم برای احترام
ادامه شعرای که عطر نفست شفای هر درد است ای که نور وجودت دلیل هر عقل است عطری بیفشان و نوری بیافروز جان به لب آمد از درد و دلم تنگ است...
ادامه شعرما بی غم و مدهوشیم ، گویا که فراموشیم رسوا شده عشقیم ، افسرده و خاموشیم یک لحظه جدا از هم ، یک لحظه هم آغوشیم مستیم و نمی دانیم ، زین باده که می نوشیم...
ادامه شعر «فیروزه باران»
چشمهایت را بده ، فیروزه بارانش کنم
گر زنی پلکی ، به نیشابور مهمانش کنم
آنچنان سحری بریزم ، در نگاهت نازنین
تا که هر بیننده گوید، جان بقربانش کنم
<...
ای نـالـهء نـی چـه خـوش نـوایی داری بـنـشـیـن بـه حـریـم دل که جایی داری دانـم که چو من ز هجـر یاری غمگین در ســـیــنــه نـشــان آشــنــایــی داری ...
ادامه شعر