.
عهدی که شبی به نام من بود شکست
روحی که در انحصار تن بود شکست

با نیمه ی مردانه به جنگش رفتم
آن نیمه ی دیگرم که زن بود شکست

#سیمین_بابائی
#رباعی ...

.
حواسم پَرت و احساسم، گرفته دست و پایم را
یکی هم میکشد تا غم، طناب لحظه هایم را

تمام خستگی ها را، بدوش باد میریزم
که شاید بشنوی امشب، جنون کوچه هایم را

برای آرزوهایت,  دلیلی معتبر بودم
چ...

"بی من سفر کردی"

.
با من شروع شد قصه و ..
بی من سفر کردی
من عاشقت بودم
منو باور نمی کردی
میمیرم از تنهایی
اما خوب میدونم
هرگز نمیخوام از خدا،
هرگز! که برگردی!

حالا که یادم دادی
از تو دست بردارم
...

"من بی بی خشتم"

امشب کنار دفتر شعرم
نعش گلی آرام میگیرد
با ساقه ی رنجور و بیمارش
در آخر پائیز میمیرد

امشب کنار دفتر شعرم
یک بار دیگر باورم خشکید
از عمق تاریکی کسی آمد
زیباترین حسّ مرا دزدید

حسّی ک...

.
برخاستم به تقدیس هویتم
به تندیس های استقامت/ قد برافراشته
در ارتفاعات زنانگیم

به اضلاع ملموس مجاور تنهایی
درهای ملتمس رو به دیوار
بچسبان هنگام قژقژ لولایشان
انگ های مطلوب

حاشا
حاشا
بر جراحت مو...