- شاعران
- کرامت یزدانی(اشک)
آخرین اشعار
دفاتر شعر
آخرین نوشته ها
معرفی کنید
-
لینک به آخرین اشعار :
لینک به دفاتر شعر:
لینک به پروفایل :
بیوگرافی کرامت یزدانی(اشک)
جنسیت | مرد |
تاریخ تولد | 10 /01/ 1350 |
کشور | ایران |
شهر | شیراز |
بیوگرافی | زندگینامه کرامت یزدانی (اشک) کرامت یزدانی (اشک)، نویسنده، مؤلف، ناشر، ویراستار، پژوهشگر، فعال فرهنگی و گردشگری، مترجم و شاعر معاصر ایرانی است. یزدانی (اشک)، از پرکارترین ناشرین استان فارس به ویژه در حوزه ادبیات است. او مدام چشمهایش را میشوید تا از نو ببیند، ساده زندگی میکند، و سبک گام برمیدارد. آرام است و اهل هیاهو نیست. کتاب و کنجی دنج را بسیار دوست دارد. در اولین ماه از بهار سال ۱۳۵۰ و در دهمین روز، در محله آبادزردشت شهرستان نیریز، یکی از شهرهای باستانی استان فارس، چشم به این جهان گشود. پدرش اهل یکی از روستاهای تاریخی شهرستان خاتم و مادرش اهل محله آبادزردشت نیریز است. تا سال سوم دبستان را در مدرسه زردشت نیریز درس خواند و بعد از آن به خاطر مهاجرت خانوادهاش به زادگاه پدریاش، سال چهارم دبستان تا دوم راهنمایی را در مدرسه ابوذر غفاری و مدرسه راهنمایی صاحبالزمان روستای ترکان هرابرجان از توابع شهرستان مروست استان یزد به پایان رسانید. اوایل مهر ۱۳۶۳ که دانشآموز سال سوم راهنمایی بود با دستکاری در شناسنامهاش به عنوان نیروی داوطلب (بسیجی) به جبهه اعزام شد. در خط کوشک پاسگاه زید از ناحیه پای راست مجروح شد اما این مجروحیت مانع نشد که او به خانه برگردد. تا اینکه در عملیات بدر در ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ در حالیکه از ناحیه دست و کمر و سر مجروح شده بود در سن سیزدهسالگی به دست نیروهای عراقی اسیر شد. دوران اسارت را در رمادی ۲ و ۳ (کمپ ۹ و ۷) در غرب عراق در اردوگاه اسرای ایرانی گذراند. دو سال بعد از پایان جنگ و بعد از شش سال اسارت به ایران برگشت. از بدو ورود به ایران، سوم راهنمایی و دوران دبیرستان را خواند. مدرک کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی را از دانشگاه علامه طباطبایی و کارشناسی ارشد فرهنگ و زبانهای باستان را از دانشگاه شیراز اخذ نمود. ایشان به زبانهای عربی و فرانسه آشنایی دارد. و متخصص خطوط و زبانهای باستانی ایرانی (فارسی باستان، خط میخی، پهلوی و اشکانی و اوستایی) میباشد. نوشتن را از نه سالگی با نوشتن داستانی برای مجله رشد شروع کرد. در اسارت هم با داستانهایی که بر روی کاغذهای پاکت سیمان و پاکتهای سیگار مینوشت اسرا را سرگرم میکرد. بعد از اسارت نیز اشعار، مقالات، نقدها، داستانها و موضوعات پژوهشی ایشان به طور پراکنده در نشریات مختلف در سرتاسر ایران به چاپ رسید. از سال ۸۶ تا آذر۱۴۰۱ بیش از ۷۲ کتاب به چاپ رسانید و حدود ۲۵۰ کتاب را ویراستاری نمود. ایشان حدود ۳۰ کتاب دیگر در زمینههای مختلف در دست چاپ دارد. برخی از آثاری که توسط کرامت یزدانی (اشک) به نگارش در آمده و منتشر شده است عبارتند از: سنگنبشتههای ساسانی در استان فارس (پژوهشی)، اماکن تاریخی – مذهبی فارس و گسترش گردشگری مذهبی (پژوهشی)، هزار خورشید گذشت (مجموعه شعر)، بوسه بر میلههای قفس (رمان)،ارشد سلطنتی( خاطرات یکی از اسرای ایرانی)، نبشتههای داریوش بزرگ (به زبان انگلیسی) (پژوهشی) مساجد تاریخی فارس (پژوهشی) نامههایی به دخترم فاطیما (روانشناسی)، آموزش خط اوستایی (آموزشی)، در زمین سفر کنید (پژوهشی)، سنگنبشته داریوش بزرگ در بیستون (پژوهشی)، نامیرا و نامیرایی در اساطیر ایرانزمین (پژوهشی)، ویثانسک (پژوهشی)، آثار تاریخی بیستون (پژوهشی)، آموزش خط میخی برای کودکان (آموزشی)، راهنمای جامع کتیبههای ساسانی (پژوهشی)، کودکانههای شاهد (داستان)، زیتونهای سرخ (داستان) کرامت یزدانی (اشک) از سال ۷۰ خورشیدی تاکنون بجز نوشتن و....، بازیگری در فیلم و تئاتر و کارگردانی تئاتر را تجربه کرده است. از سال 1376 تاکنون به عنوان راهنمای توریست و مترجم شخصیتهای مهم داخلی و خارجی مشغول بوده است. کرامت یزدانی (اشک)، در شعر سپید و نو فعالیت دارد و یکی از هایکوسرایان و پریسکهسرایان ایران به شمار میرود. این نویسنده، در داستانهای کوتاهش با قلمی روان و ساده به مشکلات جامعه میپردازد و طرفداران زیادی را دارد. اقتباس از: خبرگزاری فارس |
قهوهات را بنوش
از پنجره کافه
بیرون را نگاه کن
به برفی که نیست
به بارانی که نمیبارد
به کلاغهای عزادار
به همهمه گنجشکها...!
در لحظهها که گم شدی
با سهرهها برو!
من پول قهوهات را حساب کردهام...!...
(۱)
سرِ این کوچه
خشکیده چشمانم
خبری از تو نیست چرا...؟!
(۲)
دوباره
من و این پنجره ساکت
دوره میکنم
روزهای رفتهام را
باز میرسم
به چشمان تو...!
(۳)
به آغوشم کشید
خندیدم
سایهاش
داشت با یک نفر دیگر
...
(۱)
خودم را باور دارم
میرسد آن روز
که چشمانت را
چاپ کنم...!
(۲)
موهای تو بلندُ
شعرهای من کوتاه!
چارهای نیست
دست من از این دنیا
همیشه کوتاه هست...!
(۳)
سنگین است
وزن این همه انتظار
میترسم
کاسه چشم...
(۱)
بیرمق افتادهام
میان نیزارها
و جای سُم گاومیشها
بر تنم مانده است...!
(۲)
در خوابهایم
جا ماندهام
سر ساعت صفر
یک نفر
مرا بیدار کند...!
(۳)
مثل یک طفل
شدهام انگار
بغض تا بغض
پر از حرفم
اما زبانی...
(۱)
موهای تو بلندُ
شعرهای من کوتاه!
چارهای نیست
دست من از این دنیا
همیشه کوتاه هست...!
(۲)
دیگر خسته شدهام
بیا و بغض مرا
تشییع کن
در این کوچه بنبست...!
(۳)
بگذار بخوابم
در من
یک نفر
آبستن هزار کا...