(۱)
سرِ این کوچه
خشکیده چشمانم
خبری از تو نیست چرا...؟!
(۲)
دوباره
من و این پنجره ساکت
دوره میکنم
روزهای رفتهام را
باز میرسم
به چشمان تو...!
(۳)
به آغوشم کشید
خندیدم
سایهاش
داشت با یک نفر دیگر
قدم میزد...!
(۴)
بیخیال، رفیق!
درد کهنه دیوار این خانه را
فقط میخ کهنه میفهمد...!
(۵)
رها شدهام
از تو و همه چیز
اما باز سرگردانم!
از تو چیزی هست انگار
که جا مانده است
در من...!
(۶)
پنجرهها
دلشان خون است
کاش باران بیاید
بشوید این همه دلتنگی را...!
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 15 دی 1402 15:01
.مانا باشید و شاعر