"بی من در آن هوای برگریزان چه گونه سر می‌کنی؟
با برگ های زیبای خزان چه گونه سر می‌کنی؟

ای گوسفند گرگ بُرده! تو بی شانه‌های چوپان
با چشم‌های هر شبه گریان چه گونه سر می‌کنی؟

«آه ای یقینِ گم‌شده ای ماه...

مرا درکوره سوزانده و خود را کردی نقاشی
بسوزان می شوم این بار برایت آجر وکاشی

مرا دستت بگیری و بسازی یک نگارستان
بیاویزی عکس خود را به من با طرح نقاشی

لبت را طرح مریم ده ولی چشمت تب نرگس
در تصویرت ن...

شده چون ماه شبم روی تو عشقم
دو شمشیر است دو ابروی تو عشقم

در پیش تو قامت خورشید خمیده است
بس که بلند است شب موی تو عشقم

گرچه صد بار مرا پس زده ای، چشمانت
می کشد باز مرا سوی تو عشقم

دوش پروانه نشست ...

عاشقی تا که قدم برتن و دل ها زده است
عشق مشت خودش را به سرِما زده است

میوه ی تلخی از این عشق نصیب من و تست
چون پدر دست برآن شاخه ی بالا زده است

عشق چیست؟همان قصه ی طوفانی نوح
پدری با غم فرزند به در...

تو لبت اذان ما بود درد کشید و سر زا رفت
به کجا برم شکایت که نماز من قضا رقت

بودنت حیات ما بود که نداشت هیچ دوامی
به که گویم این حکایت که جوانیم فنا رفت

رو به قبله می نشینم با غزل کنم حکایت
تو به ه...