(مرده متحرک)
من خسته ام …
از شعرهایی که زبانم را نمی فهمند!
از قاصدک هایی که حالم را نمیفهمند!
من مرده ام اگرچه نفس میکشم ولی …
هرگز مَثَلِ مرده متحرک شنیده ای؟
آری ،منم که هنوز خطِ مقدم ِجنگم
و سال...

ای دوست یک اشارتت مرا بَرد
آنجا که خمار شرابم ،نبرده بود
عمری به عبادت گذشته بود
عشقت زِ رَه رسید ایمان ِمرا ربود
من زورق شکسته به کنجی فتاده ام
جایی برایم امن تر از ساحلت نبود
میخواستم تنم در ...

ای مایه ی آسایش من ، نور دو دیده
ای لعل لبت،انارخندان نچیده
وز عطر خوشت خواب زهر دیده پریده
ای قامت رعنای تو ،فردوس برینم
چون کودک درمانده یِ از مِهر یتیمم
سرکوب نکن آتش جانسوزِ درونم
بگذار د...

روح وروان شعرمن
جان و زبان شعرمن
بعد از تو ، من …
با مترسکها ،خیابانها ،عروسکها
سخن گفتم
ولی ، هرگز نیفسردم
باتنی خشکیده از
دریاها و صحراها ، بیابان ها
گذر کردم
ولی
هرگز نیفسردم
باهمه دیوانه...

گویی رقابت میکند بامن
یک استکان چای کمرباریک
گویی رقابت میکند
وقتی
یک جرعه از لعل ِلبت نوش میکند
این ها توهم نیست ، نمیدانی
این استکان فتنه، چه آشوب میکند …
مریم عرفانیان...