(قربانی) با الهام از اثر درخشان استادعلی بهمنی بنام بی سروسامانی نوشته شده روایتی دیگر از حالات عاشقی به قلم شاگرد همیشه در تلمذ
(گوارای وجود )
آمدی اِی عشق ، به مهمانی ام ؟
حال که من غرق پریشانیم ؟
آمدی اِی عشق ، که خامم کنی!
یک شبه بر حلقه ی دارم کنی !
نآمدی از بهر پرستاری ام !
آمده ای تا که بسوزانی ام
آمده ای زهر بنوشانی ام
خنده کنی بر غم و تنهایی ام
من نه همانم که رامت کنم
تو نه همانی که نرنجانیم
اهل کنار آمدنم نیستی
عشق تویی مایه بدنامی ام
اینهمه آوار بلا ریختی
بر سر این بره ی قربانیت
باز ندیدی چه بارانیم
خیر نبینی که نمی بینیم
باورِ بعدِ درد و ویرانیم
پیش تو منْ آدمِ حیرانیم
صدگره در فال ِمن انداختی
بین منو خویش تو سد ساختی
آنهمه شوری که به جان داشتم
سرد شد و از دهن انداختی
عشق تویی باعث رسواییم
خسته شو از مکر و دغل بازیت
خسته ام از اینهمه ویرانیت
میشود آخر که نیازاری ام؟
رغبت دلدادگی ام هیچ نیست
تشنه ی یک مردن طولانی ام
علت هر گریه ی پنهانی ام
مهر جنون است به پیشانی ام
فایده اش چیست کنون آمدی
هیچ ، بجز درد و پشیمانی ام .
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 7
امیر عاجلو 18 آذر 1400 09:29
.مانا باشید و شاعر
ادریس علیزاده 19 آذر 1400 03:41
بسیار زیباست بانو آریایی
مانا و پایندگی تان آرزوی همیشگی من خواهد بود
khodadad adineh 19 آذر 1400 07:11
درود استاد گرامی
علی معصومی 21 آذر 1400 16:47
درودها بر شما بانوی ارجمند
علی معصومی 21 آذر 1400 16:48