دست‌هایم را
به زنجیر بکش!
خیالم را نه!
گُرده‌ام را زخم بزن!
گل‌های عشقم را نه!

رهایم کن! آن‌جا
که رویاها به ماه بازمی‌گردند،
به آن‌جا که پایان می‌پذیرد
حکایت دست‌های فراخ

تنهایم بگذار!
کنار شعر و...

تگرگ عشق می‌بارد
میان هق‌هقِ خاکستری
و بخارِ "دوستت دارم"

(رودی از قلب
می‌بَرَد آه را به دریای شور)


در آیینه‌ای رو به انتها
زنی از دست داده است
لعابِ رویای خود را

(آه!
درختی از سایه
در انتظا...

بیشه‌زار
با مشتی از شب‌تاب‌های چینی
می‌پندارد آسمانی‌ست
و حشرات
به خیال مسحِ بلورینِ ماه
گِردِ چراغی پست
طواف می‌کنند

شیهه‌ی عطرآگینِ علف
می‌سوزد
در پوزِ سربی شب
و ستاره...

رو به تو لب وا می‌کنم
برای بار آخرین
به آخر ِ قصه‌ی ما
چیزی نمونده نازنین!

بدرود می‌گم به تو و
به لحظه‌های واپسین
با تو و دلواپسیات
غریبه می‌شم بعد از این

تو گُم‌ترین حادثه‌ی ِ
جهان من می‌شی و، م...

به ضرباهنگم تکیه کن!
به نورم برقص!
به جادوی شعری
که به دست گرفته‌ام
در برابر تو

می‌خواهم که بشکفی
با ستاره‌ها و
کاملیاهای درون

مجنونکم!
آی!
مجنونکِ سبزم!
به تنهایی‌ام بیا
با شرابِ سرانگشت‌ها و
پنی...