مرا در سکوت تنهایی شبانه ات مرور کن

بشکن این طلسم ناپاک رهایی

پیدایم کن که طاقت گم شدن لای افکارت نیست؛

چه برسد دفن شدن زیر خربارها خاطره...

ماهی تنگ بلوری حسرت دریا ندارد،

مرا تا ابد ک...

با تو به انزوا میروند تمام غم های عالم

همان لحظه که دستانت به آتیشم میکشند

فضا عطر تو را خواهش میکند

زمان آنرا برای خود تمنا می کند

تو را هر روز در خاطراتم گم میکنم

و عشق هر شب تو را پی...

در امتداد یلدای چشمانت ترانه ها خواهم سرود...

مرا در شبهای تنهایت یاد کن

تپش هایم را در قلبت احساس کن

بگذار جان بگیرد احساس بی احساس من!

فریاد از این زمانه ی لعین.

نه زمستانم رنگ سپیدی ...

تا آخرین لحظه ی آخرین دیدار

تا آن زمان که رسد لحظه ی دلخواه؛

آغوش تو گرم است در اوج هم آغوشی

تکرار این صحنه میشود کابوس پیروزی!

به تو میرسم در خواب های ندیده ام،

به آغوشی که مزه اش را...

صدای تشنج های شبانه ام پرده ی گوش سکوت را جر داده است

به آسمان ها میرسد ولی به اتاق بغلی نه؛

صدای گوش خراش ضجه های این دراکولای افسرده...

منم و یک دنیا انفرادی

من و هزاران روز محکوم به تنه...