نشناختم

روزگار ای فصل نو آغازی ام
من سرا پا خسته از این بازی ام

لطف کن دست از سرم بردار؛ و
کمتر عنوان کن پریشان سازیام

هی نگو هستی پلنک تیزچنگ
گرچه آهویم ولی همبازی ام

من همان سا...

قهوه

وقتی تو نباشی همه خاطره ها میمیرند
بغض ها می ترکند حال ترا می گیرند
قهوه می ریزد و فنجان به زمین می افتد
پس از این فاصله ها فال مرا میگیرند

پیر نظر "سلیم"
...

مناجات نامه

اَلا  ای امیر    جهان    آفرین

هجای   تکّلُم    زبان    آفرین

 

من از عشق تو پاره ی   آتشم

ترا  پرده ی  آسمان   می کشم

 

نشستم   دعا   با همه   باورم

وَ  ذکرت بُود ...

سوگند نامه
خدا یا قسم نام بی نامی ات
به دریای پُرفضل رحمانی ات

به تعظیم تو آدم واِنس و جِن
که در جودهر ذرّه ای مُمتَحن

زمین وزمان هستی از آنِ توست
نفس درنفس بود ، با بود توست

ز خُشک...

کوک ساز

خاموش و ساکت گوشه ای افتاده بودم بی رمق
همراه ساقی آمدی گفتی تُرا مأوا شدم

منقوش در جامم شدی دل مستی ام از حد گذشت
عقل عشق باران شد ، بارید بی پروا شدم

انکارکردم باده ام آئ...