نه ظالم نه ستم کار است خدا جو
نه بی رحم و نه جبار است خدا جو
نه اهل ادعا و فهم بی جا
به دل آرام و هوشیار است خدا جو
نه بر غارت بَرَد سهم فقیری
ضعیفان را مدد کار است خدا جو
به ذهن آن خطا کاری نیامد
کجا...

بگشا دری ز رحمت به غریب بی نوایی
کسی را نمی شناسم به جز از خدا خدایی
نزنم در کسی را که ملامتم کند او
که مرا بود امیدی به حبیب دلگشایی
به فقارتم بسازم نکنم ز کس امیدی
نکند ملامت من نه غریب و آشنایی
ن...

اذن دخولم بده من عاجزم
فهم و شعورم بده من عاجزم
دست نیازم همه شب سوی تو
ضعف به غرورم بده من عاجزم
طاقتی بر بام بلندم که نیست
ترس و خطورم بده من عاجزم
گرچه دلم غرق تماشای تو
وقت حضورم بده من عاجزم
...

دنیای او کوچک و یا تنگ نیست
رزق شما به صخره ای سنگ نیست
این همه موجود به هستی بود
رزق شما با همه یکرنگ نیست
تلاش اگر داری به رزق حلال
تلاش تو بی ثمر و ننگ نیست
حاضر و ناظر به سر سفره ای
شکر نما سفره...

عمری خطاکاری نمودی بس است
از در او هستی فراری بس است
لحظه ای را با او نگفتی سخن
هرشبی را مست نگاری بس است
فهم ترا برده و عار تو نیست
خدمتی بر مرد شکاری بس است
خوش نبود تا به ابد کام تو
خواندن قمری ...