به وصال روی ماهت سفری روم نهانی
متحیرم از اینکه تو چگونه دل ستانی
.
چو رسم به کوه سینا ارنی بگویم از جان
که غم از تو بر نخیزد به نوای لن ترانی
.
چه جواب من دهی یا ندهی غمی نباشد
به مراد دل رسید...

رویِ تو طعنه می زند بر رخِ ماهِ آسمان
روح شود اسیر آن چشم سیاهت ای اَمان
.
شهر به شهر سوی تو کوچه به کوچه می دوم
من به فدای عشوه ات بی تو نیرزد این جهان
.
شعر به شعر دیدمت در غـزل آن تـرانه هــا...

.
پیدا بُوَد تقدیـر من فریـاد و تکبیرم از او
مبهوت و حیران شد دلم افکار و تدبیرم از او
.
آن ترک زیبــا رو عجب دل را به یغمـا می برد
صحرا به صحرا می روم تا یک نشان گیرم از او
.
تا جان به تن دار...

.
یار گلگون صورتم رویت مگردان سروِناز
ساقیا می را بیاور مطربا چنگی نواز
.
در بهشتت هستم ای جانا چنان مستم که فکر
گر شود درگیرت ای وای از دلم وقت نماز
.
بارها دل شد اسیرت تا به کی درد...