رویِ تو طعنه می زند بر رخِ ماهِ آسمان
روح شود اسیر آن چشم سیاهت ای اَمان
.
شهر به شهر سوی تو کوچه به کوچه می دوم
من به فدای عشوه ات بی تو نیرزد این جهان
.
شعر به شعر دیدمت در غـزل آن تـرانه هــا
لحظه به لحظه عشق تو ریشه زده به روح و جان
.
سحر و طلسم شد قلم ، گیج شدست دفترم
بس که تو را ستودَمت شب همه شب چو هر زمان
.
مهر زِ عشقت ای صَنم شعر بگوید آنچنان
رقص کنند بی اَمان حور و پری و جنیان
.
علیرضا آرین مهر
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5