قبل رفتن اگه یه بار دیگه تو چشات خیره بشم
میدونم بیشتر از قبل دیوونت میشم
می خوام یه بار دیگه اسم تو رو صدا کنم
بیشتر از قبل تو رو مدیون لحظه ها و محبتام کنم
بهترین لحظه ها ، بودنِ با تو بود
حیف که زود پر زد و رفت اون لحظه ها
ازشون فقط یه خاطره موند
خاطراتت رو گوشه قلبم زندونی کنم
تا بتونم بهتر رفتنت رو باور کنم
منم هر شب اونا رو مرور کنم
تو که نیستی بتونم با یادت زندگی کنم
یادگاریاتو می بینم
الان جای خالیت تنها یادگارِ منه
حقِ من اینه
این سزایِ عاشقِ تو بودنه !
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 7
خسرو فیضی 18 اسفند 1398 17:01
. با بهترین درودهایم
. ایراندُخت گرامی سروده دلنوشته ی شما به قدری نزدیک
. مستقیم گویی زندگی می کند که گویی یک متن ادبی را می خوانید
. قلم توانایی دارید و استعداد خدا داده ای . . در چیدمان کلمات
. زیاد عجله نکنید . شاید کلمه ای بهتر جاگزین دیگری باشد
. بطور مثال می خواهید تیرگی شب را چنان کیسوی یار توصیف کنید
. ( عزیزم موهای سیاه تو مانند شب بود و من یادم نمیرود )
. خب می گردیم برای این کلمات جاگزین های مناسبی پیدا کنیم
. ( در پرتو گیسوی خود شب را نهان از دیده ها ) مشاهده
. می کنیم که همان کلمات فبلی را بکار برده ایم . اما . اندیشه کرده ایم
. و عجله نکرده ایم . . موفق باشید
پردیس میرزاحسین کاشی 19 اسفند 1398 23:04
خیلی ممنون از توضیحات ارزشمندتون
فاطمه گودرزی 19 اسفند 1398 00:59
زیباست
درود بر شما
پردیس میرزاحسین کاشی 19 اسفند 1398 23:04
سپاس فراوان
خسرو فیضی 19 اسفند 1398 12:37
. با بهترین درودهایم
. ایراندُخت گرامی . مخاطبین شما در انتظار پاسخی شایسته
. از سوی شما به نظرات شان هستند
. بدیهی است بنا به احترام متقابل به صفحه مخاطبین خود
. رفته برایشان نظری بنویسید . ممنون و متشکریم
مروت خیری 05 فروردین 1399 02:14
پردیس میرزاحسین کاشی 06 فروردین 1399 23:46